صفت ( adjective )
• (1) تعریف: wide or all-inclusive in range or scope.
• مترادف: global, inclusive, sweeping, wide
• متضاد: exclusive, limited, superficial
• مشابه: blanket, broad, catholic, complete, exhaustive, extensive, full, grand, long, spacious, thorough, umbrella, universal
• مترادف: global, inclusive, sweeping, wide
• متضاد: exclusive, limited, superficial
• مشابه: blanket, broad, catholic, complete, exhaustive, extensive, full, grand, long, spacious, thorough, umbrella, universal
- The team carried out a comprehensive study of the diet and nutrition of children in the whole region.
[ترجمه گوگل] این تیم یک مطالعه جامع در مورد رژیم غذایی و تغذیه کودکان در کل منطقه انجام داد
[ترجمه ترگمان] این تیم مطالعه جامعی از رژیم غذایی و تغذیه کودکان در کل منطقه انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تیم مطالعه جامعی از رژیم غذایی و تغذیه کودکان در کل منطقه انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The exam will be comprehensive, so you'll need to study the material from the beginning of the semester.
[ترجمه گوگل] امتحان جامع خواهد بود، بنابراین شما باید مطالب را از ابتدای ترم مطالعه کنید
[ترجمه ترگمان] این آزمون جامع و جامع خواهد بود، پس باید از ابتدای ترم، مطالب را مطالعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آزمون جامع و جامع خواهد بود، پس باید از ابتدای ترم، مطالب را مطالعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your medical insurance is quite comprehensive; it seems to cover everything.
[ترجمه گوگل] بیمه درمانی شما کاملاً جامع است به نظر می رسد همه چیز را پوشش می دهد
[ترجمه ترگمان] بیمه پزشکی شما کاملا جامع است؛ به نظر می رسد همه چیز را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیمه پزشکی شما کاملا جامع است؛ به نظر می رسد همه چیز را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of an examination, covering an entire field or program of study and qualifying one for a particular degree or rank.
• مشابه: final
• مشابه: final
- She has to pass a comprehensive exam as part of her doctoral program.
[ترجمه گوگل] او باید یک امتحان جامع را به عنوان بخشی از برنامه دکتری خود بگذراند
[ترجمه ترگمان] او باید یک امتحان جامع را به عنوان بخشی از برنامه دکترای خود بگذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او باید یک امتحان جامع را به عنوان بخشی از برنامه دکترای خود بگذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: comprehensively (adv.), comprehensiveness (n.)
مشتقات: comprehensively (adv.), comprehensiveness (n.)
• : تعریف: (often pl.) an examination covering an entire field or a whole academic year of study.
• مترادف: comp, final
• مترادف: comp, final
- He's studying hard for his comprehensives.
[ترجمه صحرا] او دارد شدیدا برای امتحان جامع میخواند|
[ترجمه گوگل] او به شدت برای فراگیرهایش درس می خواند[ترجمه ترگمان] او به سختی برای comprehensives مطالعه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید