comprehension

/ˌkɑːmpriˈhenʃn̩//ˌkɒmprɪˈhenʃn̩/

معنی: فهم، معرفت، قوه ادراک، دریافت، معقولات
معانی دیگر: درک، ادراک، اندریابی، اندریافت، قدرت درک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, process, or product of comprehending; understanding.
مترادف: knowing, understanding
مشابه: apperception, apprehension, cognition, discernment, enlightenment, grasp, grip, insight, intellect, knowledge, penetration, perception, perspicacity, realization, savvy, wisdom

(2) تعریف: the ability to comprehend.
مترادف: grasp, intellect, intelligence
متضاد: blindness
مشابه: cognizance, consciousness, discernment, insight, penetration, perception, perspicacity, savvy, sense

- beyond our comprehension
[ترجمه گوگل] فراتر از درک ما
[ترجمه ترگمان] آن سوتر از فهم و ادراک ما،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state or fact of being comprehensive; inclusion or inclusiveness.
مترادف: comprehensiveness, inclusion, inclusiveness
مشابه: broadness

جمله های نمونه

1. sensory comprehension
ادراک حسی

2. it is beyond my comprehension
از دامنه ی درک من خارج است.

3. the stroke affected his speech and comprehension
سکته مغزی قدرت تکلم و فهم او را تحت تاثیر قرار داد.

4. The problem is beyond my comprehension.
[ترجمه Fathi] مساله فراتر از درک من است
|
[ترجمه گوگل]مشکل فراتر از درک من است
[ترجمه ترگمان]مساله فراتر از فهم من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His behaviour was completely beyond comprehension .
[ترجمه Yasna] رفتارش کالملا بد بود
|
[ترجمه گوگل]رفتار او کاملاً فراتر از درک بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا درک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has no comprehension of the seriousness of the situation.
[ترجمه KHO] او نمیتواند جدیت موضوع را درک کند
|
[ترجمه گوگل]او درکی از جدی بودن وضعیت ندارد
[ترجمه ترگمان]او درک جدی بودن اوضاع را درک نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This was utterly beyond her comprehension.
[ترجمه گوگل]این کاملاً فراتر از درک او بود
[ترجمه ترگمان]این موضوع کام لا فراتر از فهم او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The task requires a good comprehension of complex instructions.
[ترجمه گوگل]این کار مستلزم درک خوب دستورالعمل های پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این وظیفه نیازمند درک خوب دستورالعمل های پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are exercises for checking comprehension.
[ترجمه گوگل]تمرین هایی برای بررسی درک مطلب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تمرین هایی برای بررسی درک مطلب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The second passage for reading comprehension on the examination paper foxed me completely; I couldn't understand it at all.
[ترجمه محمد سعید] پاراگراف دوم درک مطلب در آزمون مرا کاملا گول زد به طوری که اصلا نمیتوانستم آن را درک کنم.
|
[ترجمه گوگل]قسمت دوم برای درک مطلب در برگه امتحان مرا کاملاً فریب داد اصلا نتونستم بفهممش
[ترجمه ترگمان]راه دوم برای درک کردن درباره مقاله مورد گول زدن به من کاملا واضح بود؛ اصلا نمی توانستم آن را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has no comprehension of the size of the problem.
[ترجمه گوگل]او درکی از اندازه مشکل ندارد
[ترجمه ترگمان]او درک اندازه مشکل را درک نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The vastness of space defied comprehension.
[ترجمه گوگل]وسعت فضا، درک را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]وسعت فضا به سختی درک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What Jock had done was beyond my comprehension.
[ترجمه گوگل]کاری که جوک انجام داده بود فراتر از درک من بود
[ترجمه ترگمان]کاری که او کرده بود فراتر از فهم من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Is this test a good measure of reading comprehension?
[ترجمه گوگل]آیا این آزمون معیار خوبی برای درک مطلب است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این آزمایش برای ادراک سه بعدی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The research project will focus on children's comprehension of pretence.
[ترجمه گوگل]این پروژه تحقیقاتی بر درک کودکان از تظاهر متمرکز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این پروژه تحقیقاتی بر روی درک کودکان از تظاهر کنندگان تمرکز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فهم (اسم)
understanding, consciousness, intelligence, insight, apprehension, appreciation, realization, comprehension, grasp, conception, uptake

معرفت (اسم)
knowledge, awareness, learning, comprehension, wisdom, cognition, education, science, osmose, kenning

قوه ادراک (اسم)
comprehension, nous, sixth sense

دریافت (اسم)
reception, inception, perception, discernment, comprehension, receipt, percipience, sentience

معقولات (اسم)
comprehension, contemplative sciences

انگلیسی به انگلیسی

• understanding, intelligibility
comprehension is the ability to understand or appreciate something fully.
a comprehension is an exercise to find out how well you understand a piece of text.

پیشنهاد کاربران

comprehension ( n ) ( kɑmprɪˈhɛnʃn ) =the ability to understand, e. g. reading comprehension. His behavior was completely beyond comprehension.
comprehension
فهم - درک مطلب
. . .
While handwriting may not be as important as it used to be, I still think it has value. It can be a personal and creative way to express oneself, and some studies suggest that handwriting notes can actually improve memory retention and ⭐comprehension
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : comprehend
✅️ اسم ( noun ) : comprehension / comprehensiveness / comprehensibility / comprehensive
✅️ صفت ( adjective ) : comprehensive / comprehensible
✅️ قید ( adverb ) : comprehensively / comprehensibly
فهمیدن ( verb )
شناخت
درک فهم
درک و فهم
معرفت
فهم - معرفت - درک کردن
درک کردن ، فهمیدن
فهم، درک
درک مطلب.
مفهومی

درک دریافت . اندریابی . process
به فارسی یعنی فهم ، درک، دریافت برای مثال می گوییم reading comprehension که معنی ان به فارسی یعنی درک مطلب
قوه ی ادراک ( اشاره کردن )
درک مطلب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس