صفت ( adjective )
• (1) تعریف: made up of two or more parts or elements.
• مترادف: manifold
• متضاد: simple
• مشابه: complex, composite, conglomerate, consolidated, mixed, multiple, multiplex
• مترادف: manifold
• متضاد: simple
• مشابه: complex, composite, conglomerate, consolidated, mixed, multiple, multiplex
- Salt is a compound substance made up of sodium and chlorine.
[ترجمه Bita] نمک ماده ای به شکل ترکیب است که از سدیم و کلر تشکیل شده است|
[ترجمه احد علی پور] اثر مرکب|
[ترجمه گوگل] نمک یک ماده ترکیبی است که از سدیم و کلر تشکیل شده است[ترجمه ترگمان] نمک ماده ای مرکب است که از سدیم و کلر ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: combining two or more functions or actions.
• مشابه: combined, complex, composite, manifold, mixed, multiple
• مشابه: combined, complex, composite, manifold, mixed, multiple
- Sending the convicts to the colonies served a compound purpose.
[ترجمه روزبه مرادی] تبعید محکومان به مستعمره ها یک هدف چندمنظوره را برآورده ساخت.|
[ترجمه گوگل] فرستادن محکومان به مستعمرات هدفی مرکب داشت[ترجمه ترگمان] فرستادن محکومین به مستعمرات برای یک هدف ترکیبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of or pertaining to a word made up of two or more lexically distinct parts or a sentence made up of two or more main clauses.
• مشابه: complex, multiple
• مشابه: complex, multiple
- "Campground" is a compound word made up of the elements "camp" and "ground."
[ترجمه گوگل] «اردوگاه» واژه ای مرکب است که از عناصر «کمپ» و «زمین» تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] \"Campground\" یک واژه ترکیبی است که از \"کمپ\" و \"زمین\" تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \"Campground\" یک واژه ترکیبی است که از \"کمپ\" و \"زمین\" تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "I was tired, so I went to bed early" is a compound sentence.
[ترجمه گوگل] «خسته بودم، زود به رختخواب رفتم» یک جمله مرکب است
[ترجمه ترگمان] \"من خسته بودم، بنابراین زود رفتم بخوابم\" یک جمله ترکیبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \"من خسته بودم، بنابراین زود رفتم بخوابم\" یک جمله ترکیبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something made up of two or more parts or elements.
• مترادف: composite, composition, compost, mixture
• متضاد: element
• مشابه: admixture, aggregate, alloy, amalgam, blend, combination, concoction, conglomeration, intermixture, manifold, mosaic, patchwork, synthesis, union
• مترادف: composite, composition, compost, mixture
• متضاد: element
• مشابه: admixture, aggregate, alloy, amalgam, blend, combination, concoction, conglomeration, intermixture, manifold, mosaic, patchwork, synthesis, union
- The cleaning compound contains ammonia and other solvents.
[ترجمه گوگل] ترکیب پاک کننده حاوی آمونیاک و سایر حلال ها است
[ترجمه ترگمان] ترکیب تمیز کننده حاوی آمونیاک و حلال های دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترکیب تمیز کننده حاوی آمونیاک و حلال های دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a substance formed by the union of two or more chemical elements in fixed proportions, with properties different from those of its constituents.
• مشابه: combination, synthesis
• مشابه: combination, synthesis
- Water is a compound made up of hydrogen and oxygen.
[ترجمه گوگل] آب ترکیبی است که از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] آب ترکیبی از هیدروژن و اکسیژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب ترکیبی از هیدروژن و اکسیژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a word composed of two or more lexically distinct words, such as "pickpocket".
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compounds, compounding, compounded
حالات: compounds, compounding, compounded
• (1) تعریف: to combine or mix.
• مترادف: combine, mingle, mix
• مشابه: admix, amalgamate, blend, intermingle, intermix, synthesize
• مترادف: combine, mingle, mix
• مشابه: admix, amalgamate, blend, intermingle, intermix, synthesize
- The chemicals must be compounded in the correct proportions.
[ترجمه گوگل] مواد شیمیایی باید به نسبت صحیح ترکیب شوند
[ترجمه ترگمان] مواد شیمیایی باید با نسبت های صحیح ترکیب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مواد شیمیایی باید با نسبت های صحیح ترکیب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to intensify by adding to.
• مترادف: augment, exacerbate
• متضاد: alleviate, lighten
• مشابه: aggravate, amplify, boost, enlarge, heighten, increase, intensify, magnify
• مترادف: augment, exacerbate
• متضاد: alleviate, lighten
• مشابه: aggravate, amplify, boost, enlarge, heighten, increase, intensify, magnify
- Lying about what he had done only compounded his offense.
[ترجمه Amin] دروغ درباره انچه که او انجام داده بود فقط جرمش را سنگین تر ( بد تر ) کرد|
[ترجمه گوگل] دروغ گفتن در مورد کاری که او انجام داده بود فقط بر خلاف او افزود[ترجمه ترگمان] دروغ گفتن در مورد کاری که انجام داده بود، مرتکب جرم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the crops failed, disease compounded the suffering of the settlers.
[ترجمه گوگل] پس از شکست محصولات، بیماری بر رنج مهاجران افزود
[ترجمه ترگمان] پس از شکست محصول، بیماری درد مهاجران را تشدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از شکست محصول، بیماری درد مهاجران را تشدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to produce by combining.
• مترادف: concoct, mix
• متضاد: decompose
• مشابه: amalgamate, blend, compose, consolidate, mingle, synthesize, unite
• مترادف: concoct, mix
• متضاد: decompose
• مشابه: amalgamate, blend, compose, consolidate, mingle, synthesize, unite
• (4) تعریف: to calculate or pay (interest) on accrued interest as well as on principal.
• مشابه: mix, multiply
• مشابه: mix, multiply
- The bank compounds interest quarterly.
[ترجمه shima payandeh] بانک بصورت سه ماهه سود را حساب میکند.|
[ترجمه گوگل] بانک به صورت سه ماهه سود ترکیب می کند[ترجمه ترگمان] سود این بانک هر سه ماه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: compoundable (adj.), compounder (n.)
مشتقات: compoundable (adj.), compounder (n.)
• (1) تعریف: to form a compound.
• مترادف: combine
• مشابه: synthesize
• مترادف: combine
• مشابه: synthesize
- Sodium and chlorine compound to form sodium chloride.
[ترجمه گوگل] ترکیب سدیم و کلر برای تشکیل کلرید سدیم
[ترجمه ترگمان] سدیم و ترکیب کلر برای تشکیل کلرید سدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سدیم و ترکیب کلر برای تشکیل کلرید سدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to settle or come to terms by compromise.
• مترادف: compromise
• مشابه: settle
• مترادف: compromise
• مشابه: settle
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an enclosed area in which residential units and sometimes other facilities are provided, as for foreigners in some Middle and Far East countries.
• مشابه: colony, settlement
• مشابه: colony, settlement
• (2) تعریف: an enclosed or fenced detention area.
• مشابه: court, courtyard, yard
• مشابه: court, courtyard, yard
- a prison compound