composite

/kəmˈpɑːzət//ˈkɒmpəzɪt/

معنی: مخلوط، چیز مرکب، هم گذاره، چیز مرکب، مرکب
معانی دیگر: مختلط، همنهشت، همنهشته، ترکیب، آمیزه، هم نهاده، (c بزرگ - معماری روم باستان) سرستون مختلط (آمیزه ای از ionic و corinthian)، (گیاه شناسی) مرکب ها (تیره ی asteraceae و راسته ی asterales - گیاهان دولپه ای که گل آنها خوشه ای است مانند گل داودی و گل مینا)، گیاه مرکب، مرکبیان، کلی، سرجمع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: composed of separate elements or factors.
مترادف: compound
مشابه: blinded, combined, complex, consolidated, manifold, miscellaneous, mixed, mixed-up, synthesized

- The composite score is the total of your verbal and math scores.
[ترجمه گوگل] نمره ترکیبی مجموع نمرات کلامی و ریاضی شماست
[ترجمه ترگمان] امتیاز کامپوزیت، مجموع امتیازات شفاهی و شفاهی شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: belonging to a family of plants that includes daisies, dandelions, and asters, in which florets are densely clustered in a head that appears to be a single flower.
اسم ( noun )
مشتقات: compositely (adv.), compositeness (n.)
(1) تعریف: something composed of separate elements, esp. a combination of elements that has structural or functional properties not found in its separate parts; compound.
مترادف: amalgam, composition, compost, compound
متضاد: element
مشابه: aggregate, alloy, blend, combination, concoction, consolidation, intermixture, manifold, mixture, synthesis, union

(2) تعریف: a visual image, esp. a photograph, composed of several individual pictures.
مشابه: mosaic

(3) تعریف: a composite plant.

جمله های نمونه

1. a composite of several styles
ترکیبی از چند سبک گوناگون

2. a composite picture
تصویر همنهشته

3. a bicycle made of a light composite
دوچرخه ی ساخته شده از یک آلیاژ (همنهشته ی) سبک

4. Spain is a composite of multifarious traditions and people.
[ترجمه گوگل]اسپانیا ترکیبی از سنت ها و مردم مختلف است
[ترجمه ترگمان]اسپانیا ترکیبی از سنت های گوناگون و مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Galton devised a method of creating composite pictures in which the features of different faces were superimposed over one another.
[ترجمه گوگل]گالتون روشی برای ایجاد تصاویر ترکیبی ابداع کرد که در آن ویژگی‌های چهره‌های مختلف بر روی یکدیگر قرار می‌گرفتند
[ترجمه ترگمان]Galton روشی برای ایجاد تصاویر مرکب ابداع کرد که در آن ویژگی های چهره های مختلف بر روی یکدیگر قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The author builds up a useful composite picture of contemporary consumer culture.
[ترجمه گوگل]نویسنده تصویر ترکیبی مفیدی از فرهنگ مصرف‌کننده معاصر می‌سازد
[ترجمه ترگمان]نویسنده تصویر مرکب مفید از فرهنگ مصرف کننده معاصر را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This composite illustration was made by putting together a number of drawings.
[ترجمه گوگل]این تصویر ترکیبی با کنار هم قرار دادن تعدادی طرح ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]این تصویر مرکب با قرار دادن تعدادی از نقاشی ها انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The play is a composite of reality and fiction.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه ترکیبی از واقعیت و داستان است
[ترجمه ترگمان]بازی ترکیبی از واقعیت و افسانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The document was a composite of information from various sources.
[ترجمه گوگل]این سند ترکیبی از اطلاعات منابع مختلف بود
[ترجمه ترگمان]این سند ترکیبی از اطلاعات از منابع مختلف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police artist made a composite picture of the murderer.
[ترجمه گوگل]هنرمند پلیس تصویری ترکیبی از قاتل ساخت
[ترجمه ترگمان]هنرمند پلیس تصویری مرکب از قاتل به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Police released a composite sketch of the suspect on Saturday.
[ترجمه گوگل]پلیس یک طرح ترکیبی از مظنون را روز شنبه منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس یک طرح مرکب از این مظنون را روز شنبه منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Spain is a composite of diverse traditions and people.
[ترجمه گوگل]اسپانیا ترکیبی از سنت ها و مردم متنوع است
[ترجمه ترگمان]اسپانیا ترکیبی از سنت های گوناگون و مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several witnesses identified the man in the composite.
[ترجمه گوگل]چندین شاهد مرد را در کامپوزیت شناسایی کردند
[ترجمه ترگمان]چندین شاهد این مرد را در این کامپوزیت شناسایی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Nasdaq composite index fell 45 to 07 0
[ترجمه گوگل]شاخص ترکیبی نزدک 45 سقوط کرد و به 07 0 رسید
[ترجمه ترگمان]شاخص composite Nasdaq ۴۵ تا ۰۷ % کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

چیز مرکب (اسم)
composite

هم گذاره (اسم)
composite

چیز مرکب (صفت)
composite

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

تخصصی

[عمران و معماری] مرکب
[کامپیوتر] مرکب
[برق و الکترونیک] مرکب، مخلوط
[زمین شناسی] مرکب، ترکیب اسم: اصطلاحی که بطور گهگاه در بوم شناسی برای نشان دادن یک پیوند یا همبستگی جلبکها و قارچ ها در محیط آبی استفاده می شود.
[ریاضیات] همنهاده، مرکب، ترکیب، ترکیب شده، همنهشته
[پلیمر] کامپوزیت، ماده مرکب، چند سازه
[آمار] مرکب

انگلیسی به انگلیسی

• compound, combination, substance composed of different elements
compound, mixed, hybrid, composed of different elements
a composite object or item is made up of several different things or parts.

پیشنهاد کاربران

Police composite artist
فردی که چهره ی مظنونین را از توضیحات شاهدان طراحی میکند
طراح پلیس
نقاش پلیس
[مهندسی عمران] سقف مرکب، نوعی سقف که با بتن و فولاد ساخته می شود
[مهندسی ترافیک] ترکیبی از چند چیز مثلا ترکیبی از چند دادهDATA در نرم افزار ، یا ترکیبی از وسایل نقلیه موتوری ( ناوگان )
composite ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: تصویر ترکیبی
تعریف: تصویری مرکب از دو یا چند عنصر تصویری که جداگانه عکس برداری یا فیلم برداری شده باشند
مرکب
پیوندی
ترکیبی
تلفیقی
چند سازه، ترکیب
کامپوزیت/مرکب

بپرس