composed

/kəmˈpoʊzd//kəmˈpəʊzd/

معنی: ارام، مصنف، خونسرد، ترکیب شده، مرکب
معانی دیگر: آرام، متین، خوددار، متعادل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: in a calm and collected state; serene.
مترادف: calm, collected, peaceful, placid, sedate, serene, tranquil
متضاد: discomposed
مشابه: cool, easygoing, even, even-tempered, level, mellow, pacific, self-possessed, steady, unruffled

- The accident witness was composed now and could tell the officers what he'd seen.
[ترجمه گوگل] شاهد حادثه اکنون آماده بود و می توانست آنچه را که دیده بود به افسران بگوید
[ترجمه ترگمان] شاهد تصادف اکنون آرام شده بود و می توانست آنچه را که دیده بود به افسران بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he composed this poem in one day
او این شعر را یک روزه نگاشت (سرود).

2. be composed of
متشکل بودن از

3. china is composed of several distinct nationalities
کشور چین از چندین ملیت متمایز تشکیل شده است.

4. germany is composed of a few states
آلمان از چند ایالت تشکیل شده است.

5. our outfit was composed of ten mountain climbers and one guide
دسته ی ما مرکب از ده کوهنورد و یک راهنما بود.

6. this mortar is composed of lime, sand, and water
این ملات از آهک و شن و آب ترکیب شده است.

7. the human skin is composed of different layers
پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.

8. the new government is composed of a bunch of nonentities
دولت جدید از گروهی تشکیل شده که بود و نبودشان فرقی ندارد.

9. the tunes which he composed
آهنگ هایی که او تصنیف کرد

10. this music has been composed for female voices
این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است.

11. a pack of cards is composed of four suits of thirteen cards each
یک دسته ورق از چهار خال سیزده تایی تشکیل شده است.

12. this line of poetry is composed of five feet
این سطر شعر از پنج پایه تشکیل شده است.

13. Our class is composed of eighteen boys and twelve girls.
[ترجمه گوگل]کلاس ما از هجده پسر و دوازده دختر تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]کلاس ما مرکب از هیجده پسر و دوازده دختر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was pale but perfectly composed.
[ترجمه گوگل]او رنگ پریده بود اما کاملاً متشکل بود
[ترجمه ترگمان]رنگش پریده بود اما کام لا آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The committee was composed mainly of teachers and parents.
[ترجمه گوگل]این کمیته عمدتاً از معلمان و والدین تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان]این کمیته عمدتا از معلمان و والدین تشکیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He appeared very composed despite the stress he was under.
[ترجمه گوگل]او با وجود استرسی که داشت بسیار خونسرد به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او به رغم فشار روحی که تحت فشار قرار داشت، بسیار آرام به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. At that time, women composed only 6% of the US forces.
[ترجمه گوگل]در آن زمان زنان تنها 6 درصد از نیروهای ایالات متحده را تشکیل می دادند
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، زنان تنها ۶ درصد نیروهای آمریکایی را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Water is composed of the elements hydrogen and oxygen.
[ترجمه گوگل]آب از عناصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]آب از عناصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

مصنف (صفت)
composed, written

خونسرد (صفت)
imperturbable, cool, cool-headed, cold-blooded, composed, dispassionate, cold-livered, even-tempered, self-possessed

ترکیب شده (صفت)
composed, combined

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

انگلیسی به انگلیسی

• self-controlled, calm, serene
if someone is composed, they are calm and able to control their feelings.

پیشنهاد کاربران

calm and in control of your emotions
صفت/ آرام و مسلط بر احساسات خود
She looked remarkably composed throughout the funeral
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/composed
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compose
✅️ اسم ( noun ) : composure
✅️ صفت ( adjective ) : composed
✅️ قید ( adverb ) : _
سروده شده
اشاره دوستمون:
⁦✔️⁩اثر موسیقایی خلق ‏شده توسط یک آهنگ ساز معین
music 💥composed💥 and conducted
. . . by
تنظیم و اجرای موسیقی توسط . . .
composed ( موسیقی )
واژه مصوب: ساخته
تعریف: اثر موسیقایی خلق‏شده توسط یک آهنگ ساز معین
تشکیل شده از _ متشکل از
نوشته، تالیف شده
متشکل از
The human body is composed of billions of small cells
بدن انسان متشکل از میلیون ها سلول کوچک است 💴💴
خونسرد و آرام
متشکل
تشکیل شدن ، تشکیل دادن
تشکیل شده است از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس