compliment

/ˈkɑːmpləment//ˈkɒmplɪment/

معنی: تعریف، خوشامد، درود، خوش آمد، خوش ایند، تعارف، خوشامد گویی کردن، تعریف کردن از، خوشامد گفتن
معانی دیگر: مداهنه، تحسین، ستایش، تمجید، تعریف کردن (از)، تکریم کردن، مورد تحسین (یا تمجید یا ستایش) قرار دادن، (برای نشان دادن احترام یا قدر شناسی) تقدیم کردن، سلام رسانی، اظهار ارادت، سلام رساندن، اظهار ارادت کردن، تبریک گفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an expression of praise, admiration, or approval.
مترادف: laudation
متضاد: criticism, insult, rebuke, stricture
مشابه: accolade, admiration, approval, commendation, congratulation, encomium, homage, kudos, panegyric, praise, tribute

- The director's compliment on her performance meant a lot to her as an actress.
[ترجمه گوگل] تعریف کارگردان از بازی او برای او به عنوان یک بازیگر ارزش زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] تحسین کارگردان از عملکرد او به عنوان یک بازیگر به معنای بسیاری از او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She says her husband never gives her compliments anymore.
[ترجمه phoenix] اون معتقد است که شوهرش هیچوقت از ا تعریف و تجمید نمیکند
|
[ترجمه Sheida] او می گوید ( مونث ) شوهرش دیگر هیچوقت تعریف او را نمی کند
|
[ترجمه گوگل] او می گوید شوهرش دیگر هیچ وقت از او تعریف نمی کند
[ترجمه ترگمان] اون می گه شوهرش دیگه هیچ وقت تعریف نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She meant her remark as a compliment, but he took it as a criticism.
[ترجمه گوگل] منظور او از سخنان او به عنوان یک تعریف بود، اما او آن را به عنوان یک انتقاد تلقی کرد
[ترجمه ترگمان] منظور او این بود که این حرف را به عنوان یک تعریف و تمجید تلقی کند، اما به عنوان انتقاد تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He dresses well and gets frequent compliments on his suits.
[ترجمه reza] او لباسهای خوب می پوشد و تعریف و تمجیدهای زیادی بابت کت و شلوارش دریافت میکند
|
[ترجمه گوگل] او خوب لباس می‌پوشد و کت و شلوارهایش را مرتب تعریف می‌کنند
[ترجمه ترگمان] او خوب لباس می پوشید و مرتب به کت و شلوار او تبریک می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a formal act of courtesy or respect.
مترادف: homage, respects, salutation, salute, tribute
متضاد: slight
مشابه: acknowledgment, encomium, eulogy, panegyric, toast

- As a compliment to the French ambassador, the orchestra struck up "La Marseillaise."
[ترجمه گوگل] به عنوان یک تعریف از سفیر فرانسه، ارکستر "لا مارسی" را زد
[ترجمه ترگمان] این ارکستر به عنوان یک تمجید از سفیر کبیر فرانسه، \"مارسیز\" را نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) a formal greeting or expression of regard.
مترادف: greetings, regards, respects, salutation

- My father sends his compliments to you and your family.
[ترجمه گوگل] پدرم به تو و خانواده ات تعارف می کند
[ترجمه ترگمان] پدرم به شما و خانواده شما تبریک می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'd like to offer my compliments to the chef.
[ترجمه گوگل] من می خواهم به سرآشپز تعارف کنم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم به آشپز سلام عرض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compliments, complimenting, complimented
(1) تعریف: to give a compliment to.
مترادف: applaud, laud, praise
متضاد: abuse, criticize, disparage, insult, malign
مشابه: acclaim, approve, commend, congratulate, extol, felicitate, honor, salute

- The boss complimented us on our work today.
[ترجمه گوگل] رئیس امروز از کار ما تعریف کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس امروز آزمون تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to display affection or respect by a gift or favor.
مترادف: favor
مشابه: applaud, congratulate, honor, salute, toast

- They complimented the groom's family with a special gift.
[ترجمه گوگل] آنها از خانواده داماد یک هدیه ویژه تعریف کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها با یک هدیه ویژه از خانواده داماد تعریف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a backhanded compliment
تعارف کنایه آمیز

2. a left-handed compliment
تعریف کنایه آمیز

3. return a compliment
تعارف را پاسخ دادن،تعریف متقابل کردن

4. Saying she's improved comes over as a backhanded compliment.
[ترجمه گوگل]گفتن اینکه او بهبود یافته است به عنوان یک تعارف پشت سر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]تعریف و تمجید هم داره بهتر می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They paid him a high compliment.
[ترجمه گوگل]از او تعریف و تمجید بالایی کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از او تعریف و تمجید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was embarrassed by their compliment.
[ترجمه hamid] از تعریف و تمجیدشان خجالت زده شدم
|
[ترجمه گوگل]از تعریف آنها خجالت کشیدم
[ترجمه ترگمان]از compliment خجالت می کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She paid me the double-edged compliment of saying my work was "excellent for a beginner".
[ترجمه گوگل]او به من تعارف کرد و گفت که کار من "عالی برای یک مبتدی" است
[ترجمه ترگمان]او به من این تعریف دو لبه را داد که می گوید کار من برای یک مبتدی \"عالی است\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Being compared to Abba is a great compliment.
[ترجمه گوگل]مقایسه شدن با ابا خیلی خوبه
[ترجمه ترگمان]بودن در مقایسه با Abba یک تعریف عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To listen to someone is the greatest compliment you can pay.
[ترجمه گوگل]گوش دادن به یک نفر بزرگ ترین تعریفی است که می توانید بکنید
[ترجمه ترگمان]گوش دادن به کسی که میتونه بهترین تعریف شما باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I must compliment you on your handling of a very difficult situation.
[ترجمه گوگل]من باید از شما به خاطر مدیریت شما در یک موقعیت بسیار دشوار تعریف کنم
[ترجمه ترگمان]باید از شما تعریف کنم که وضع دشواری دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She paid him a handsome compliment.
[ترجمه گوگل]او تعریف زیبایی از او کرد
[ترجمه ترگمان]به بیت از او تعریف و تمجید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's a great compliment to the band that he came out of retirement to interview them.
[ترجمه گوگل]این یک تعریف عالی برای گروه است که او از دوران بازنشستگی بیرون آمد تا با آنها مصاحبه کند
[ترجمه ترگمان]این تعریف و تمجید از گروهی بود که از بازنشستگی بیرون آمده بود تا با آن ها مصاحبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll take that remark as a compliment.
[ترجمه گوگل]من این تذکر را به عنوان یک تعارف تلقی می کنم
[ترجمه ترگمان]من این حرف را به عنوان یک تعریف تلقی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please don't misunderstand me?I meant it as a compliment.
[ترجمه گوگل]خواهش می کنم من را اشتباه متوجه نشوید؟ منظورم یک تعریف و تمجید بود
[ترجمه ترگمان]لطفا سو تفاهم نشه منظورم تعریف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعریف (اسم)
praise, description, explanation, compliment, portrayal, circumscription, definition, quantification, portraiture

خوشامد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

درود (اسم)
regard, compliment, greeting, salute, salutation, hail

خوش آمد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

خوشایند (اسم)
flattery, affability, amiability, compliment

تعارف (اسم)
compliment, salutation, chivalry, comity

خوشامد گویی کردن (فعل)
praise, flatter, compliment, make up, chum, suck up, crouch

تعریف کردن از (فعل)
glorify, compliment

خوشامد گفتن (فعل)
flatter, compliment, welcome

انگلیسی به انگلیسی

• expression of admiration, word of praise for someone
say something nice about someone, express admiration
if you pay someone a compliment, you say something nice about them.
if you compliment someone, you praise them or tell them how much you like something that they own or that they have done.
if someone sends or presents their compliments, they express good wishes or respect; a formal use.

پیشنهاد کاربران

1. سلام. درود 2. تبریک 3. احترامات / تعریف کردن از
مثال:
an unexpected compliment
یک سلام و درود غیر منتظره
my compliments on your cooking
تبریکات من درباره آشپزی تو
Margaret sends her compliments
...
[مشاهده متن کامل]

مارگارت {مراتب} تبریک و احترامات خود را فرستاد.
they complimented his performance
آنها از عملکرد او تعریف کردند.

Prase
Say hello
Welcome
………
تعارف، درود، تعریف کردن از
praise, bouquet, commendation, congratulations, eulogy, flattery, honour, tribute
آقا/خانم عجمنده تو رو خدا انقدر فضای اینجا رو با این کلمات من درآوردی اشغال نکنید. این ملمات رو از کجا اختراع میکنید من نمیدونم والا.
Idiom : compliments of the house
Said when offering something on the house, for free.
وقتی فروشگاه یا رستورانی مجانی چیزی به شما میده
به معنای تعریف و تمجید
و با حرف اضافه on نیز بکار میرود
everyone complimented kitty on her new outfit
کاربر ( عجمنده ) مجبور نیستی چرت و پرت بنویسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compliment
✅️ اسم ( noun ) : compliment
✅️ صفت ( adjective ) : complimentary
✅️ قید ( adverb ) : complimentarily
ابراز احترام به همراه تعریف
با سلام
همونطور که دوستان فرمودن compliment به معنی تعرف کردن از کسی است. با Complement ( که به معنی کامل کردن است ) نباید اشتباه گرفت.
افدستاییدن.
لفظ کلمتی است مرکب پهلوی : اَفد، شگفت باشد و ستا، ستایش
خوب کسی رو گفتن
عبارت To compliment
یعنی تکمیل کرد، کامل کردن، ( یه چیزی رو با اضافه کردن چیز دیگه ای ) تکمیل کردن.
بازخورد مثبت ( در مورد عطر و ادکلن )
The greatest compliment that was ever paid me was when one asked me what I thought, and attended to my answer
خوشایندترین برخوردی که تا به حال با من شده بود موقعی بود که یکی از من نظرم را پرسید و با دقت به جوابم گوش داد.
explanation good things about some body or some things
تعریف و تمجید کردن
سبب ارتقای کیفیت چیزی شدن
به حساب کسی چیزی خوردن یا نوشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس