مشارکت داشتن. همدست بودن
مثال:
Not only does it support those crimes, it’s also complicit in those crimes.
نه تنها از آن جنایتها حمایت می کند بلکه در آنها مشارکت می کند و همدست است.
adj
همدست ( در جرم ) - شریک جرم
🗣️ [کِم پِلِ سِت]
e. g.
Jordan's queen says western world complicit in Gaza casualties
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : complicity
✅️ صفت ( adjective ) : complicit
✅️ قید ( adverb ) : complicitly
adjective/ kəmˈplɪs. ɪt/
involved in or knowing about a crime or some activity that is wrongصفت
✍️همدستی، همکاری، مباشرت در انجام یک جرم یا بعضی فعالیت های نادرست و غلط
👇مثال؛
Following her release, Zaghari - Ratcliffe accused the UK Foreign Office of being complicit in forcing her to sign a letter of false confession to the Iranian government as part of the last - minute terms
... [مشاهده متن کامل] در عملی خلاف دست داشتن - سهیم شدن در کار اشتباه
Being an accomplice in a wrongful act.
شریک جرم
هم دست
شریک جرم
Main story of Holocaust is about bystanders and their complicit silence
داستانِ اصلیِ هلوکاست درباره ی تماشاچیان [ واقعه، جرم] و سکوتِ همدستانه ی آنهاست.
دخیل بودن، دست داشتن، دخالت داشتن، ورود کردن
همدست، شریک
درگیر بودن با یک جرم، یا دانستن درباره فعالیتی نادرست یا کمک به رتکاب جرم
همدستی
همکاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)