complicated

/ˈkɑːmpləˌketəd//ˈkɒmplɪkeɪtɪd/

معنی: بغرنج
معانی دیگر: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: complicatedly (adv.), complicatedness (n.)
(1) تعریف: consisting of many intricately interconnected or related parts.
متضاد: simple
مشابه: complex, complicate, intricate, messy, sophisticated

- a complicated machine
[ترجمه پروین محمدی] ماشین پیچیده ای
|
[ترجمه دختر بزنگه ۰۹۹۱۹۴۹۰۱۷۳ بالای ۱۲ سال کمتر از ۱۵] یک ماشین پیچیده
|
[ترجمه مهسی؛)] یک ابزار پیچیده
|
[ترجمه گوگل] یک ماشین پیچیده
[ترجمه ترگمان] یک ماشین پیچیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hard to understand; difficult to deal with.
متضاد: elementary, simple, straightforward
مشابه: complex, messy, perplexed, sophisticated, tricky

- a complicated problem
[ترجمه مهسی؛)] یک مشکل پیچیده
|
[ترجمه گوگل] یک مشکل پیچیده
[ترجمه ترگمان] یک مشکل پیچیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it sounds a bit complicated to me
به نظرم کمی پیچیده می آید.

2. this novel has a complicated plot
این رمان داستان پیچیده ای دارد.

3. he elevated woodcutting into a complicated art
او چوب بری را به عنوان یک هنر پیچیده تعالی بخشید.

4. lack of money and illness further complicated her travel plans
بی پولی و بیماری،برنامه سفر او را بیش از پیش با اشکال مواجه کرد.

5. the human body is a very complicated machine
بدن انسان ماشین بسیار پیچیده ای است.

6. the story of their divorce is very long and complicated
داستان طلاق آنها بسیار طولانی و پیچیده است.

7. A complicated system of sewers runs under the city.
[ترجمه گوگل]یک سیستم پیچیده فاضلاب از زیر شهر عبور می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم پیچیده ای از لوله های فاضلاب در زیر شهر جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The most complicated motorway interchange in Britain is known as Spaghetti Junction.
[ترجمه گوگل]پیچیده ترین تقاطع بزرگراه در بریتانیا به نام Spaghetti Junction شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]The motorway در بریتانیا به عنوان تقاطع اسپاگتی معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The problems grew complicated beyond all reason.
[ترجمه گوگل]مشکلات فراتر از هر دلیلی پیچیده شد
[ترجمه ترگمان]این مشکلات فراتر از همه دلایل پیچیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The old system was fairly complicated whereas the new system is really very simple.
[ترجمه گوگل]سیستم قدیمی نسبتاً پیچیده بود در حالی که سیستم جدید واقعاً بسیار ساده است
[ترجمه ترگمان]سیستم قدیمی نسبتا پیچیده بود در حالی که سیستم جدید بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I cannot solve this complicated problem.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes the questions are complicated and the answers are simple. Dr. Seuss
[ترجمه دریا] بعضی وقتا سوال ها پیچیده هستند و جواب های ساده هستند
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات سوالات پیچیده و پاسخ ها ساده است دکتر سوس
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات سوالات پیچیده هستند و پاسخ ها ساده هستند دکتر Seuss
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a novel with a complicated plot.
[ترجمه گوگل]این رمان با طرحی پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این یک رمان با یک طرح پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For young children, getting dressed is a complicated business.
[ترجمه گوگل]برای کودکان خردسال، لباس پوشیدن یک تجارت پیچیده است
[ترجمه ترگمان]برای کودکان، لباس پوشیدن یک کسب وکار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plot was too complicated for me I couldn't follow it.
[ترجمه گوگل]طرح برای من خیلی پیچیده بود که نتوانستم آن را دنبال کنم
[ترجمه ترگمان]این طرح برای من خیلی پیچیده بود که نمی توانستم از آن پیروی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The situation is complicated by the fact that I've got to work late on Friday.
[ترجمه گوگل]اوضاع به خاطر این واقعیت پیچیده است که من باید جمعه دیر وقت سر کار بروم
[ترجمه ترگمان]این وضعیت با این حقیقت پیچیده است که من اواخر روز جمعه باید کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A complicated string of chemical reactions leads to the end product.
[ترجمه گوگل]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود
[ترجمه ترگمان]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بغرنج (صفت)
complex, intricate, involved, involute, complicated, obscurant, intangible

انگلیسی به انگلیسی

• confusing, hard to understand, difficult; complex
something that is complicated has many parts and is difficult to understand.

پیشنهاد کاربران

- پیچیده
"complicated"
سخت تر و دشوارتر و پیچیده تر از
"complex"
هست.
Complex. . . . . not simple
It's complicated
فهمیدنش سخته/مسئله پیچیده است/توضیحش سخته
پیچیده
مثال: The instructions were too complicated to follow.
دستورالعمل ها خیلی پیچیده بودند که دنبال شوند.
سردرگم، سردرگم کننده
complicated: پیچیده
نفهمیدن
معنی فارسی : پیچیده
معنی انگلیسی : sophisticated
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : complicate
✅️ اسم ( noun ) : complication / complicatedness
✅️ صفت ( adjective ) : complicated
✅️ قید ( adverb ) : complicatedly
چالش بر انگیز
difficult to understand or deal with because many parts or detalis are involved
پیچیده ، دشوار
بیشتر بار معنایی منفی داره یعنی پیچیده و حل نشدنی.
غامض

complex
پیچیده . مبهم
سخت و پیچیده، اونچه رو که نمیتونیم ازش سر دراریم
. . . Hard, problem, difficulty & etc
پیچیده متضادbasic - simple
Consisting of many closely related or connected parts

پیچیده
life is complicated
زندگی پیچیده است🅾️
a complicated system
ناجور
بد
سخت
قاراشمیش
I know it's a complicated situation:
میدونم موقعیت ناجوریه!
مبهم
غیر قابل فهم
مبهم
پیچیده
سر درنیاوردنی
پیچیده
سردرگمی
گیج کننده
چیزی که آدم ازش هیچ سر در نمیاره
( سر در نیاوردنی )
پیچیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس