• (1)تعریف: consisting of many intricately interconnected or related parts. • متضاد: simple • مشابه: complex, complicate, intricate, messy, sophisticated
- a complicated machine
[ترجمه پروین محمدی] ماشین پیچیده ای
|
[ترجمه دختر بزنگه ۰۹۹۱۹۴۹۰۱۷۳ بالای ۱۲ سال کمتر از ۱۵] یک ماشین پیچیده
4. lack of money and illness further complicated her travel plans
بی پولی و بیماری،برنامه سفر او را بیش از پیش با اشکال مواجه کرد.
5. the human body is a very complicated machine
بدن انسان ماشین بسیار پیچیده ای است.
6. the story of their divorce is very long and complicated
داستان طلاق آنها بسیار طولانی و پیچیده است.
7. A complicated system of sewers runs under the city.
[ترجمه گوگل]یک سیستم پیچیده فاضلاب از زیر شهر عبور می کند [ترجمه ترگمان]سیستم پیچیده ای از لوله های فاضلاب در زیر شهر جریان دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The most complicated motorway interchange in Britain is known as Spaghetti Junction.
[ترجمه گوگل]پیچیده ترین تقاطع بزرگراه در بریتانیا به نام Spaghetti Junction شناخته می شود [ترجمه ترگمان]The motorway در بریتانیا به عنوان تقاطع اسپاگتی معروف است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The problems grew complicated beyond all reason.
[ترجمه گوگل]مشکلات فراتر از هر دلیلی پیچیده شد [ترجمه ترگمان]این مشکلات فراتر از همه دلایل پیچیده شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The old system was fairly complicated whereas the new system is really very simple.
[ترجمه گوگل]سیستم قدیمی نسبتاً پیچیده بود در حالی که سیستم جدید واقعاً بسیار ساده است [ترجمه ترگمان]سیستم قدیمی نسبتا پیچیده بود در حالی که سیستم جدید بسیار ساده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I cannot solve this complicated problem.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم [ترجمه ترگمان]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Sometimes the questions are complicated and the answers are simple. Dr. Seuss
[ترجمه دریا] بعضی وقتا سوال ها پیچیده هستند و جواب های ساده هستند
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات سوالات پیچیده و پاسخ ها ساده است دکتر سوس [ترجمه ترگمان]گاهی اوقات سوالات پیچیده هستند و پاسخ ها ساده هستند دکتر Seuss [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This is a novel with a complicated plot.
[ترجمه گوگل]این رمان با طرحی پیچیده است [ترجمه ترگمان]این یک رمان با یک طرح پیچیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. For young children, getting dressed is a complicated business.
[ترجمه گوگل]برای کودکان خردسال، لباس پوشیدن یک تجارت پیچیده است [ترجمه ترگمان]برای کودکان، لباس پوشیدن یک کسب وکار پیچیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The plot was too complicated for me I couldn't follow it.
[ترجمه گوگل]طرح برای من خیلی پیچیده بود که نتوانستم آن را دنبال کنم [ترجمه ترگمان]این طرح برای من خیلی پیچیده بود که نمی توانستم از آن پیروی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The situation is complicated by the fact that I've got to work late on Friday.
[ترجمه گوگل]اوضاع به خاطر این واقعیت پیچیده است که من باید جمعه دیر وقت سر کار بروم [ترجمه ترگمان]این وضعیت با این حقیقت پیچیده است که من اواخر روز جمعه باید کار کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. A complicated string of chemical reactions leads to the end product.
[ترجمه گوگل]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود [ترجمه ترگمان]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید