completion

/kəmˈpliːʃn̩//kəmˈpliːʃn̩/

معنی: انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل
معانی دیگر: پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of completing.
مترادف: concluding, finishing
مشابه: closing, consummation, culmination, ending, finish, mop-up, termination, windup

(2) تعریف: the state of being finished, concluded, or made whole.
مترادف: consummation
مشابه: accomplishment, close, conclusion, culmination, end, finish, fulfillment, mop-up, perfection, satisfaction, settlement, termination, windup

(3) تعریف: in football, a forward pass that has been caught.
مشابه: catch, pass, reception

جمله های نمونه

1. to bring to (a) completion
به پایان رساندن،تمام کردن

2. lack of money prohibits the completion of the project
فقدان پول مانع اتمام طرح است.

3. this book is still far from completion
هنوز تا خاتمه ی این کتاب خیلی مانده است.

4. a shortage of building materials has hindered the completion of the project
کمبود مصالح ساختمانی اجرای طرح را عقب انداخته است.

5. The renovation of the theatre is now nearing completion.
[ترجمه گوگل]بازسازی سالن تئاتر هم اکنون رو به اتمام است
[ترجمه ترگمان]بازسازی این تئاتر اکنون رو به اتمام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This new freighter is near completion.
[ترجمه گوگل]این کشتی باری جدید نزدیک به اتمام است
[ترجمه ترگمان]این کشتی جدید نزدیک تکمیل شدنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Completion of the building work is taking longer than expected.
[ترجمه گوگل]تکمیل کار ساختمانی بیش از حد انتظار طول می کشد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که کار ساختمان بیش از حد انتظار کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new houses are nearing completion .
[ترجمه گوگل]خانه های جدید در حال تکمیل هستند
[ترجمه ترگمان]خانه های جدید نزدیک به اتمام هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We congratulated them on the successful completion of the project.
[ترجمه گوگل]پایان موفقیت آمیز پروژه را به آنها تبریک گفتیم
[ترجمه ترگمان]ما به آن ها در مورد تکمیل موفقیت آمیز پروژه تبریک می گوییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This new luxuriant yatch is near completion.
[ترجمه گوگل]این قایق تفریحی مجلل جدید نزدیک به اتمام است
[ترجمه ترگمان]این yatch luxuriant جدید نزدیک به اتمام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The project has a completion date of December 22nd.
[ترجمه Amir] تاریخ تکمیل پروژه 22 دسامبر است.
|
[ترجمه گوگل]تاریخ اتمام این پروژه 22 دسامبر است
[ترجمه ترگمان]این پروژه تاریخ تکمیل ۲۲ دسامبر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The job is subject to your satisfactory completion of the training course.
[ترجمه گوگل]این شغل منوط به اتمام رضایت بخش دوره آموزشی شماست
[ترجمه ترگمان]این شغل در معرض اتمام رضایت بخش دوره آموزشی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The building was not finished by the completion date.
[ترجمه گوگل]این ساختمان در تاریخ تکمیل به پایان نرسید
[ترجمه ترگمان]این ساختمان تا به امروز به پایان نرسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You'll be paid on completion of the project.
[ترجمه گوگل]پس از اتمام پروژه به شما پرداخت می شود
[ترجمه ترگمان]شما به تکمیل پروژه پول پرداخت خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The smallest slippage could delay completion of the project.
[ترجمه گوگل]کوچکترین لغزش می تواند باعث تاخیر در تکمیل پروژه شود
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین لغزش می تواند تکمیل پروژه را به تاخیر بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انجام (اسم)
achievement, accomplishment, performance, implementation, implement, fulfillment, execution, completion, conclusion, commission, sequel, enforcement, god-speed

اتمام (اسم)
end, accomplishment, completion, conclusion, finalization

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

تکمیل (اسم)
improvement, fulfillment, completion, repletion, supplementation, complementarity, modernization

تخصصی

[ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن

انگلیسی به انگلیسی

• finishing, finalizing
completion is the finishing of a piece of work.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : complete / complement
✅️ اسم ( noun ) : completion / completeness / complement / complementarity
✅️ صفت ( adjective ) : complete / complementary
✅️ قید ( adverb ) : completely / complementarily
مسابقه - رقابت - کامل کردن - اتمام
واژه پارسی ( فَرَزَفتن ) برابر با ( پایان یافتن، تکمیل شدن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزَم )
واژه پارسی ( فَرَزافتن ) برابر با ( پایان دادن، تکمیل کردن ) می باشد. ( بن آینده:فَرَزام )
منبع:فعل ها در پارسی میانه
...
[مشاهده متن کامل]

واژه پیشنهادی برای ( complement ) در ریاضی به معنای متمم و تکمیل کننده:فَرزامان یا فَرزامنده
واژه پیشنهادی برای ( completion ) :فرزامِش
منبع:فعل ها در پارسی میانه

روند اجرا/انجام

در voipبه معنی� برگشت زنگ� می باشد
اتمام، خاتمه
تکمیل= اتمام
در ریاضی به معنای کامل کننده است
کمال و خوشبختی
تکمیل کننده

بپرس