completed


معنی: تکمیل شده، مکمل

جمله های نمونه

1. he completed nine passes
(فوتبال امریکایی) او موفق به انجام نه پاس (هوایی) شد.

2. they completed their victory with ravage
پیروزی خود را با ویرانگری کامل کردند.

3. i hope this book will be completed in three years
امیدوارم این کتاب سه ساله تمام شود.

4. the disbursement of the loan has been completed
اعطای وام انجام شده است.

5. my uncle was calculating on the project as completed
عمویم پیش خودش حساب می کرد که آن پروژه تکمیل شده است.

مترادف ها

تکمیل شده (صفت)
augmented, completed

مکمل (صفت)
perfect, complete, supplementary, completed, complementary, perfected

پیشنهاد کاربران

بپرس