competitive

/kəmˈpetətɪv//kəmˈpetətɪv/

معنی: رقابتی، قابل رقابت، مسابقهای
معانی دیگر: (شخص) اهل رقابت، هماوردگر، کوشش گرای، هماوردی، (کالا و قیمت و غیره) مقرون به صرفه، ارزان، رقابت آمیز، سبقت جو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: competitively (adv.), competitiveness (n.)
(1) تعریف: involving, related to, or characterized by competition.
متضاد: noncompetitive
مشابه: rival

- A competitive exam will decide who gets the scholarship money.
[ترجمه S.R.H] یک تست رقابت طلب مشخص می کند که پول بورسیه به چه کسی می رسد
|
[ترجمه گوگل] یک آزمون رقابتی تصمیم می گیرد که چه کسی پول بورسیه را دریافت کند
[ترجمه ترگمان] یک امتحان رقابتی تصمیم گیری خواهد کرد که چه کسی بورس تحصیلی را دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He likes hiking and riding his bike, but his parents want him to play competitive sports.
[ترجمه گوگل] او پیاده روی و دوچرخه سواری را دوست دارد، اما والدینش از او می خواهند که ورزش های رقابتی انجام دهد
[ترجمه ترگمان] او راهپیمایی را دوست دارد و دوچرخه سواری می کند، اما والدین او می خواهند او ورزش های رقابتی را بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The modelling business is extremely competitive, and few model hopefuls achieve significant success.
[ترجمه گوگل] کسب و کار مدلینگ بسیار رقابتی است و تعداد کمی از افراد امیدوار به مدل به موفقیت چشمگیری دست می یابند
[ترجمه ترگمان] کسب وکار مدل سازی به شدت رقابتی است و تعداد کمی از افراد امیدوار به موفقیت چشمگیری دست می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a strong inclination to compete or to succeed in almost every situation.
مترادف: ambitious, emulous, vying
متضاد: unambitious
مشابه: combative, contentious, dog-eat-dog

- She is highly competitive and always strives hard to win.
[ترجمه گوگل] او به شدت رقابتی است و همیشه برای پیروزی تلاش می کند
[ترجمه ترگمان] او به شدت رقابتی است و همیشه تلاش می کند تا برنده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two brothers have always been competitive with each other.
[ترجمه گوگل] این دو برادر همیشه در رقابت با یکدیگر بوده اند
[ترجمه ترگمان] دو برادر همیشه با هم رقابت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: standing a good chance of success in a competition.
مترادف: hopeful, promising
مشابه: aggressive, ambitious, assertive, combative

- The team had been low-ranked, but they've worked hard and are now competitive.
[ترجمه گوگل] این تیم رتبه پایینی داشت، اما آنها سخت کار کرده اند و اکنون رقابتی هستند
[ترجمه ترگمان] این تیم در رده پایین قرار داشت، اما آن ها سخت کار کردند و اکنون رقابتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. competitive prices
قیمت های نازل

2. competitive sports
ورزش های رقابتی

3. a competitive person
آدم رقابت جو

4. the competitive edge
تمایل به رقابت،اشتیاق به برتری

5. These businessmen are both competitive and honorable.
[ترجمه گوگل]این تاجران هم رقابتی و هم شرافتمند هستند
[ترجمه ترگمان]این تجار هم رقابتی و هم شرافتمندانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Of course we're competitive but there's no personal animosity between us.
[ترجمه گوگل]البته ما رقابتی هستیم اما هیچ خصومت شخصی بین ما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]البته ما در رقابت هستیم، اما هیچ دشمنی خصوصی بین ما وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some kinds of business are competitive.
[ترجمه گوگل]برخی از انواع کسب و کار رقابتی هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از انواع کسب وکار رقابتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These businessmen are both competitive and honourable.
[ترجمه گوگل]این تاجران هم رقابتی و هم شرافتمند هستند
[ترجمه ترگمان]این تجار هم رقابتی و هم قابل احترام هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This gives the company a competitive advantage over its rivals.
[ترجمه گوگل]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبای خود می دهد
[ترجمه ترگمان]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rag trade is extremely competitive, and one needs plenty of contacts in order to survive.
[ترجمه گوگل]تجارت کهنه کاملاً رقابتی است و شخص برای زنده ماندن به تماس های زیادی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]تجارت پارچه بسیار رقابتی است و فرد برای زنده ماندن به تعداد زیادی لنز نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You see, we need to stay competitive.
[ترجمه گوگل]ببینید، ما باید رقابتی بمانیم
[ترجمه ترگمان]می بینید، ما باید رقابتی باقی بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our firm is no longer competitive in world markets.
[ترجمه گوگل]شرکت ما دیگر در بازارهای جهانی قابل رقابت نیست
[ترجمه ترگمان]شرکت ما دیگر در بازارهای جهانی رقابت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some US industries are not as competitive as they have been in the past.
[ترجمه گوگل]برخی از صنایع ایالات متحده به اندازه گذشته رقابتی نیستند
[ترجمه ترگمان]برخی صنایع ایالات متحده به اندازه گذشته رقابتی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's extremely competitive and a bad loser.
[ترجمه گوگل]او بسیار رقابتی و یک بازنده بد است
[ترجمه ترگمان]او به شدت رقابتی است و بازنده بدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The team were quick to exploit their competitive advantage.
[ترجمه گوگل]تیم به سرعت از مزیت رقابتی خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]تیم به سرعت از مزیت رقابتی خود بهره برداری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Competitive mothers can make their daughters' lives a misery.
[ترجمه گوگل]مادران رقابت پذیر می توانند زندگی دخترانشان را به یک بدبختی تبدیل کنند
[ترجمه ترگمان]مادران رقابتی می توانند باعث بدبختی دختران خود شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Good communications are of the essence to remain competitive.
[ترجمه گوگل]ارتباطات خوب برای رقابتی ماندن ضروری است
[ترجمه ترگمان]ارتباطات خوب ماهیت رقابتی بودن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The publishing world is extremely competitive.
[ترجمه گوگل]دنیای نشر به شدت رقابتی است
[ترجمه ترگمان]دنیای انتشار به شدت رقابتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Investment in research is needed to keep Britain competitive with countries like Japan.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری در تحقیقات برای حفظ رقابت بریتانیا با کشورهایی مانند ژاپن مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری در تحقیقات برای جلوگیری از رقابت بریتانیا با کشورهایی مانند ژاپن مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رقابتی (صفت)
competitive

قابل رقابت (صفت)
competitive

مسابقهای (صفت)
competitive, contesting

تخصصی

[حسابداری] قابل رقابت
[فوتبال] رقابتی

انگلیسی به انگلیسی

• involving competition; tending to compete, desiring competition
something that is competitive involves people or firms competing with each other.
a competitive person is eager to be more successful than other people.
goods that are competitive are cheaper than similar goods.
if someone's salary is competitive, they are paid the same as, or more than, other people in equivalent jobs in other companies or countries.

پیشنهاد کاربران

1. رقابتی 2. مسابقه ای 3. رقابت طلب. رقابت جو. اهل رقابت 4. رقابت طلبانه 5. قابل رقابت. قادر در رقابت 6. جاه طلب. بلند پرواز 7. اقتصادی. باصرفه. ارزان
مثال:
a competitive player
یک بازیگر جاه طلب و بلند پرواز
...
[مشاهده متن کامل]

a highly competitive industry
یک صنعت رقابتی بطور عالی ( بزرگ )
competitive prices
قیمتهای اقتصادی و باصرفه و ارزان

اهل رقابت
با توجه به متن
حرفی برای گفتن داشتن در بین رقبا
رقابتی، رقابتی کردن
مثال: She's very competitive and always wants to win.
او خیلی رقابتی است و همیشه می خواهد ببرد.
رقابتی ترجمه درست و مناسبی نیست، زیرا آشکارا ترجمه تحت اللفظی ضعیفی از معادل انگلیسی آن است و در فارسی سبقه استعمالی ندارد.
او آدم رقابتی ای است، تیم فوتبال فلان رقابتی است، یا مثال های دیگر در واقع درست و مناسب نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

اما اگر گفته شود این قیمت رقابتی است، به درستی و سر جای خود استفاده شده است.
به جای معادل های ضعیفی که مثال زده شد،
رقابت پذیر، رقیب طلب، حریف طلب، مبارزطلب، جنگی، جنگجوطلب، حریف جو، رقیب جو، جنگنده، مسابقه ای و غیره را بر حسب محتوا استفاده کرد.
برای مثال او آدم مسابقه ای است. تیم فوتبال فلان بسیار آماده مسابقه دادن است، یا تیم فوتبال فلان به شدت دنبال پیروزی است.
لزومی ندارد در ترجمه لزوماً در قید همان کلماتی باشیم که در متن مبدأ استفاده شده است. می توان خلاقیت به خرج داد و در عوض متن فارسی تر و بهتری تحویل داد.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

competitive salary
حقوق خوب نسبت به بقیه کار ها
رقابت پذیر
قابل ارائه/عرضه ( بین المللی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compete
اسم ( noun ) : competition / competitiveness / competence / competency / competitor
صفت ( adjective ) : competitive / competent
قید ( adverb ) : competitively / competently
چشم و هم چشمی
""رقابتی""
Liverpool is really competitive team in this season
لیورپول واقعا در این فصل تیم رقابتی ایه
یعنی رقابتیه هیجان انگیز پورشور و. . .
مبارزه طلب، رقابت جو
. She's very compatative
او خیلی رقابتی است.
رقابتی
چیزی یا کسی که برای زنده ماندن میجنگد
products or prices that are competitive are cheaper than others but still of good quality
مقرون به صرفه
رقابت جو ( در روان شناسی )
Some people are highly competitive and hostile ( Type_A behavior ) .

رقیب
طالب/خواهان رقابت
رقابت طلب
person always wants to win
رقابت
اهل رقابت ، رقابتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس