competent

/ˈkɑːmpətənt//ˈkɒmpɪtənt/

معنی: لایق، شایسته، دارای سر رشته
معانی دیگر: کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: competently (adv.)
(1) تعریف: capable; qualified.
مترادف: able, capable, qualified
متضاد: incapable, incompetent, inept, unequal
مشابه: adept, deft, efficient, fit, good, knowledgeable, on the ball, proficient, ready, skilled, skillful, strong

- The test is designed to clearly show whether or not a driver is competent to drive one of these trucks.
[ترجمه گوگل] این آزمایش به گونه ای طراحی شده است که به وضوح نشان دهد که آیا راننده توانایی رانندگی یکی از این کامیون ها را دارد یا خیر
[ترجمه ترگمان] این تست برای نشان دادن اینکه آیا یک راننده صلاحیت رانندگی یکی از این کامیون ها را دارد یا خیر، طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's lucky to have found a doctor who is caring as well as competent.
[ترجمه گوگل] او خوش شانس است که دکتری پیدا کرده است که مراقب و توانمند باشد
[ترجمه ترگمان] شانس آورد که دکتری پیدا کرده باشد که خوب مراقبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: adequate, but usu. not outstanding.
مترادف: acceptable, adequate, passable, sufficient
متضاد: inadequate
مشابه: effective, enough, satisfactory, so-so, up to snuff

- As a teacher, he was competent, but not at all inspiring.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک معلم، شایسته بود، اما اصلاً الهام بخش نبود
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم صلاحیت دار بود، اما به هیچ وجه الهام بخش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in law, legally capable, qualified, or admissible.
مترادف: admissible, capable, qualified
متضاد: incompetent
مشابه: able, rational, reasonable, responsible, sane, sensible, sound

- Based on a psychological evaluation, she was judged competent to stand trial.
[ترجمه گوگل] بر اساس ارزیابی روانشناختی، او صلاحیت محاکمه را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان] براساس ارزیابی روانشناسی، او صلاحیت رسیدگی به محاکمه را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a competent doctor
پزشک کارامد،طبیب حاذق

2. a competent knowledge of english literature
اطلاعات کافی راجع به ادبیات انگلیس

3. is he competent enough to manage the factory?
آیا او جربزه ی اداره ی کارخانه را دارد؟

4. a child is not competent to testify
کودک صلاحیت شهادت دادن را ندارد.

5. this court is not competent to judge these offenses
این دادگاه صلاحیت رسیدگی به این جرایم را ندارد.

6. He's not competent to look after young children.
[ترجمه گوگل]او صلاحیت مراقبت از کودکان خردسال را ندارد
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت مراقبت از کودکان خردسال را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A competent mechanic should be able to fix the problem.
[ترجمه گوگل]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را برطرف کند
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is competent for the task.
[ترجمه گوگل]او صلاحیت انجام وظیفه را دارد
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت این کار را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a loyal, distinguished and very competent civil servant.
[ترجمه گوگل]او یک کارمند دولتی وفادار، برجسته و بسیار شایسته بود
[ترجمه ترگمان]او یک خادم وفادار، بسیار محترم و با صلاحیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's very competent in his work.
[ترجمه گوگل]او در کار خود بسیار ماهر است
[ترجمه ترگمان]او در کارش شایستگی زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's extremely competent and industrious.
[ترجمه گوگل]او فوق العاده شایسته و پرتلاش است
[ترجمه ترگمان]او بسیار شایسته و با پشت کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't feel competent to comment.
[ترجمه گوگل]من صلاحیت نظر دادن را احساس نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من احساس شایستگی ندارم که اظهار نظر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's a competent enough officer, but I doubt he'll ever make general.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی افسر شایسته است، اما من شک دارم که او هرگز ژنرال شود
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی زرنگ است، اما شک دارم که او هرگز موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We assume that competent doctors emerge at the end of an obstacle course of traditional examinations based on facts.
[ترجمه گوگل]ما فرض می کنیم که پزشکان شایسته در پایان یک دوره مانع معاینات سنتی بر اساس حقایق ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]ما فرض می کنیم که پزشکان ذی صلاح در پایان یک دوره مانع از آزمون های سنتی براساس حقایق پدیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's a competent leader and has always been regarded as such by her colleagues.
[ترجمه گوگل]او یک رهبر شایسته است و همیشه مورد توجه همکارانش بوده است
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر با صلاحیت است و همیشه به عنوان همکاران خود در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We believe the patient was not mentally competent .
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که بیمار از نظر ذهنی صلاحیت نداشت
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم که بیمار از لحاظ ذهنی صلاحیت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لایق (صفت)
able, capable, worthy, competent, adequate

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

دارای سر رشته (صفت)
competent

تخصصی

[زمین شناسی] مقاوم (زمین شناسی ساختمانی): به لایه ای گفته می شود که بر خلاف لایه های مجاور تشکیل چین های تقریباً موازی (لایه های مجاور دارای چین های مشابه می باشند) و یا بودین ها یا سایر ساختمان های شکننده را می دهد. (هیدرولیک): قدرت یک جریان رودخانه یا هوا.
[حقوق] صالح، دارای اهلیت، دارای صلاحیت، مسموع، قابل قبول
[ریاضیات] مجاز، صالح، ذیصلاح

انگلیسی به انگلیسی

• capable, fit, suitably skilled, well qualified
someone who is competent is efficient, effective, and follows professional standards.

پیشنهاد کاربران

توانمند
Able to think or act successfully
کارامد - لایق - دارای صلاحیت
📌شایسته، کاردان، متبحر، حاذق
کار درست
دارای صلاحیت/شایسته/کارامد ( بهرور )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compete
اسم ( noun ) : competition / competitiveness / competence / competency / competitor
صفت ( adjective ) : competitive / competent
قید ( adverb ) : competitively / competently
Charles Miller was a competent athlete
دارای سر رشته، ماهر، کاردان، متبحر، وارد
لایق، شایسته ، با کفایت
شایسته؛ لایق
شایستگی داشتن
وارد
a competent rider/cook یک سوار کار /آشپز وارد
باکفایت
شایسته
لایق
competent یک صفته در حالی که صلاحیت یک اسمه.
به این شکل ترجمه می شه:
دارای صلاحیت - ذی صلاح - شایسته - قابل قبول
She has shown herself ( to be ) a highly competent manager
باز، رسا، دارای جریان.
. The coronary arteries are competent
سلام، به معنی سر رشته داشتن ( صلاحیت داشتن ) ، شایسته هستش. مثال:
Are you competent about mathematics=ایا شما در زمینه ریاضیات سر رشته ( صلاحیت ) دارید؟
Celebrities are not competent to involve themselves into politics =سلبریتی ها صلاحیت درگیر کردن خود در سیاست را ندارند.
...
[مشاهده متن کامل]

I'm a competent person to teach mathematics to students =من یک فرد شایسته ( دارای سر رشته، صلاحیت ) برای تدریس ریاضیات به دانش آموزان هستم.
همون طور که متوجه شدید احتمالا، تغییر معانی برای واژه competent بستگی به جمله ای داره که این کلمه در اون استفاده شده.
موفق باشید!: )

ماهر
قابل
در متون روان شناسی و مباحث اخلاقی؛ "صلاحیت" ترجمه می شود.
درخور

Competent body
نهاد صالح

competent متضاد incompetent
competent
"a highly competent surgeon" جراح بسیار ماهر.
( of a person ) efficient and capable. شخصی بسیار کارآمد و توانا.
"acceptable and satisfactory, though not outstanding. "قابل قبول و رضایت بخش، هر چند عالی نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

"she spoke quite competent French""او کاملا خوب فرانسه صحبت کرد"
incompetent
not having or showing the necessary skills to do something successfully. نداشتن مهارت های لازم برای انجام کاری با موفقیت.
"a forgetful and utterly incompetent assistant""یک دستیار فراموش کار و کاملا بی کفایت"

صلاحیت شایسته
شایسته ، صلاحیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس