competence

/ˈkɑːmpətəns//ˈkɒmpɪtəns/

معنی: شایستگی، لیاقت، صلاحیت، سررشته، کفایت، خبرگی
معانی دیگر: کارایی، مهارت، تبحر، کاردانی، (حقوق) اهلیت قانونی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: competency (n.)
(1) تعریف: the state of being capable, qualified, or sufficient.
مترادف: ability, capability, capacity, proficiency, qualification, skill, sufficiency
متضاد: inadequacy, incompetence
مشابه: adequacy, efficacy, expertise, facility, faculty, fitness, might, power, readiness, stuff

(2) تعریف: sufficient means, such as money or property, to make a living.
مترادف: livelihood, means, wherewithal
مشابه: affluence, fortune, funds, goods, income, money, property, resources, sufficiency, support, wealth

(3) تعریف: in law, the state or quality of being legally qualified, capable, or of sound mind.
مترادف: capacity, soundness
متضاد: incompetence, unfitness
مشابه: capability, power, qualification, reasonableness, sanity, sensibleness

- judge one's competence to testify
[ترجمه گوگل] قضاوت در مورد صلاحیت خود برای شهادت
[ترجمه ترگمان] قضاوت درباره صلاحیت قاضی برای شهادت دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her competence as teacher and scholar has never been in doubt
تبحر او به عنوان معلم و دانشمند هرگز مورد شک نبوده است.

2. Training is a prerequisite for competence.
[ترجمه گوگل]آموزش پیش نیاز شایستگی است
[ترجمه ترگمان]آموزش پیش نیاز برای صلاحیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She shows a high level of technical competence.
[ترجمه گوگل]او سطح بالایی از صلاحیت فنی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او سطح بالایی از صلاحیت فنی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her competence as a teacher is unquestionable.
[ترجمه گوگل]شایستگی او به عنوان یک معلم غیرقابل تردید است
[ترجمه ترگمان]صلاحیت او به عنوان یک معلم غیرقابل انکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We knew her competence in solving problems.
[ترجمه گوگل]ما شایستگی او را در حل مشکلات می دانستیم
[ترجمه ترگمان]ما صلاحیت او در حل مشکلات را می دانستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Students will gain competence in a wide range of skills.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان در طیف وسیعی از مهارت ها شایستگی کسب خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در طیف گسترده ای از مهارت ها صلاحیت کسب خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Students had questioned her competence as a teacher.
[ترجمه گوگل]شاگردان شایستگی او را به عنوان معلم زیر سوال برده بودند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان توانایی او را به عنوان معلم مورد سوال قرار داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This mess is a poor reflection on his competence.
[ترجمه گوگل]این آشفتگی بازتاب ضعیفی از شایستگی اوست
[ترجمه ترگمان]این آشفتگی، انعکاسی ناچیز از شایستگی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The commission has no formal competence in cultural matters.
[ترجمه گوگل]کمیسیون هیچ صلاحیت رسمی در امور فرهنگی ندارد
[ترجمه ترگمان]کمیسیون صلاحیت رسمی در امور فرهنگی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel that my competence is being called into question here.
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم که شایستگی من در اینجا زیر سوال می رود
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم صلاحیت من در اینجا مطرح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm afraid the work is beyond his competence.
[ترجمه گوگل]می ترسم کار خارج از صلاحیت او باشد
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که کار فراتر از صلاحیت او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The judge has to act within the competence of the court.
[ترجمه گوگل]قاضی باید در صلاحیت دادگاه عمل کند
[ترجمه ترگمان]قاضی باید در صلاحیت دادگاه عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He questioned the competence of the government.
[ترجمه گوگل]وی صلاحیت دولت را زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت دولت را زیر سوال برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No one doubts her competence as a teacher.
[ترجمه گوگل]هیچ کس در شایستگی او به عنوان یک معلم شک ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در صلاحیت او به عنوان یک معلم شک ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This should be well within your competence.
[ترجمه گوگل]این باید به خوبی در صلاحیت شما باشد
[ترجمه ترگمان]این باید در صلاحیت شما خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

لیاقت (اسم)
ability, capability, potency, competency, competence, merit, aptitude, autarchy, autarky

صلاحیت (اسم)
ability, capability, competency, competence, qualification, capacity

سررشته (اسم)
ability, competence, skill, taste

کفایت (اسم)
plenty, sufficiency, competence, adequacy, efficiency, autarchy, autarky

خبرگی (اسم)
competence, expertise, experience

تخصصی

[صنعت] شایستگی،صلاحیت،کفایت
[حقوق] اختیار دادگاه در تعیین صلاحیت خود
[خاک شناسی] رسوب بری

انگلیسی به انگلیسی

• ability, capability; adequacy; adequate salary; qualification (law)
competence is the ability to do something well, effectively, and following professional standards.

پیشنهاد کاربران

1. کفایت. قابلیت. لیاقت. توانایی. شایستگی 2. مهارت. تبحر 3. ( حقوقی ) صلاحیت 4. ( زبانشناسی ) توانش
competence ( n. )
1590s, "rivalry" ( based on compete ) , also "adequate supply, " both senses now obsolete; 1630s as "sufficiency of means for living at ease, " from French comp�tence, from Latin competentia "meeting together, agreement, symmetry, " from competens, present participle of competere, especially in its earlier sense of "fall together, come together, be convenient or fitting" ( see compete ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Meaning "adequate range of capacity or ability, sufficiency to deal with what is at hand" is from 1790. Legal sense "capability or fitness to be heard in court" is from 1708.
( 1590 م ) رقابت، برتری خواهی
( لاتین ) ملاقات باهم، توافق، تقارن، افت بایکدیگر، به هم رسیدن
( 1790 م ) میزان کافی از ظرفیت یا توانایی، کفایت برای مقابله با آنچه در دست است
( 1708 م ) مفهوم حقوقی "قابلیت یا شایستگی برای شنیدن/ شنیده شدن در دادگاه"
rivalry رقابت، برتری خواهی، هم آوردی، هم چشمی
adequateکافی، صلاحیت دار
sufficiencyشایستگی، کفایت
come togetherبه هم رسیدن
Insta Adress: @504_Essential_Word

کفایت، بسندگی، صلاحیت، شایستگی
1. شایستگی/صلاحیت
2. تبحر ( توانایی انجام کاری به خوبی )
N
عُرضه
skill
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compete
اسم ( noun ) : competition / competitiveness / competence / competency / competitor
صفت ( adjective ) : competitive / competent
قید ( adverb ) : competitively / competently
شایستگی
صلاحیت، توانمندی، شایستگی
قدرت جریان . زمین شناسی
competence ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: توانش
تعریف: ← توانش زبانی
صلاحیت
capability
۱ . صلاحیت - شایستگی
۲. مهارت
در زبانشناسی: توانش
1. مهارت
2. حوزه اختیارات، اختیار
بسندگی
تبحر صلاحیت شایستگی قابلیت کفایت
توانمندی
توانش
توانایی و قابلیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس