• (1)تعریف: one recognized as an equal; peer. • مشابه: coordinate, equal, peer
• (2)تعریف: a close friend or associate. • مشابه: colleague, familiar, friend
جمله های نمونه
1. Compeer mental tutorship is a kind of school mental health education model.
[ترجمه گوگل]آموزش روانی کامپر نوعی الگوی آموزش بهداشت روان در مدرسه است [ترجمه ترگمان]compeer ذهنی، نوعی از مدل آموزش بهداشت روانی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Finally the compeer announced the end of the meeting, and the members left after the group photo was taken.
[ترجمه گوگل]در نهایت همخوان پایان جلسه را اعلام کرد و اعضا پس از گرفتن عکس دسته جمعی آنجا را ترک کردند [ترجمه ترگمان]سرانجام the پایان جلسه را اعلام کرد و اعضای گروه پس از آن که عکس گروه گرفته شد رفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. To make a compeer defensive view of the development and of educational system of recent period in China, which has close relationship with the change of educational system.
[ترجمه گوگل]ایجاد دیدگاه تدافعی رقیب از توسعه و سیستم آموزشی دوره اخیر در چین که رابطه نزدیکی با تغییر نظام آموزشی دارد [ترجمه ترگمان]برای ایجاد دیدگاه دفاعی از توسعه و سیستم آموزشی دوره اخیر در چین، که رابطه نزدیکی با تغییر سیستم آموزشی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. You and I are compeer . There is no need to stand on ceremony.
[ترجمه گوگل]من و تو رقیب هستیم نیازی به ایستادن در مراسم نیست [ترجمه ترگمان] من و تو \"compeer\" هستیم نیازی نیست که در مراسم شرکت کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Compeer : a person of equal status or rank ; a peer.
[ترجمه گوگل]Compeer : شخص با موقعیت یا رتبه مساوی ; یک همسال [ترجمه ترگمان]compeer: شخصی از جایگاه و رتبه برابر؛ یک همتا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As a historical record this book is without a compeer.
[ترجمه Translator] به عنوان یک سند تاریخی این کتاب بدون رقیب است.
|
[ترجمه گوگل]به عنوان یک سابقه تاریخی، این کتاب بدون همتا است [ترجمه ترگمان]به عنوان یک سابقه تاریخی، این کتاب بدون a است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was then the fashion in Bengal to assign each man of letters a place in comparison with a supposed compeer in the West.
[ترجمه گوگل]در آن زمان در بنگال، این مد بود که به هر صاحب ادب در مقایسه با همتای فرضی در غرب، مکانی را اختصاص دهند [ترجمه ترگمان]در آن زمان بود که مد در بنگال هر مرد را در مقایسه با a فرضی در غرب، برای هر مرد انتخاب می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In this method, the value of every inserted pixel equals to that of its closest compeer in the original image, and the characteristic of frequency response in the diagonal direction is fine.
[ترجمه گوگل]در این روش مقدار هر پیکسل درج شده برابر با نزدیکترین رقیب خود در تصویر اصلی است و مشخصه پاسخ فرکانسی در جهت مورب خوب است [ترجمه ترگمان]در این روش، مقدار هر پیکسل وارد شده برابر با نزدیک ترین پیکسل در تصویر اصلی است و مشخصه پاسخ فرکانسی در جهت مورب خوب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
همرتبه، همتا، هم شان، همتراز مثال: Among the people are those who set up compeer besides Allah. در میان مردم کسانی هستند که در کنار خدا همتا{یانی} قرار می دهند. �وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا�