compassion

/kəmˈpæʃn̩//kəmˈpæʃn̩/

معنی: شفقت، رحم، دلسوزی، غمخواری
معانی دیگر: همدردی، ترحم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling of sharing another's suffering, prompting a desire to relieve that suffering; commiseration; clemency.
مترادف: caritas, heart, kindness, mercy, pity, sympathy, tenderness, understanding
متضاد: cruelty, heartlessness
مشابه: benevolence, charity, clemency, commiseration, empathy, humanity, kindliness, quarter

- Her compassion for the orphans led her to look for ways to help them.
[ترجمه گوگل] دلسوزی او برای یتیمان باعث شد که به دنبال راه هایی برای کمک به آنها باشد
[ترجمه ترگمان] دلسوزی او برای یتیمان باعث شد که او به دنبال راه هایی برای کمک به آن ها بگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ship's captain was a brutal man with no compassion.
[ترجمه شان] ناخدای کشتی، مردی وحشی ( دد منش ) ، و بدون هیچ شفقتی ، بود.
|
[ترجمه گوگل] ناخدای کشتی مردی بی رحم و بی رحم بود
[ترجمه ترگمان] ناخدای کشتی مرد خشنی بود با هیچ دلسوزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lack of compassion is one of his greatest failures
نداشتن شفقت یکی از بزرگترین کمبودهای اوست.

2. the mood of compassion that keynotes most of her writing
روحیه ی همدردی و شفقت که زمینه ی اصلی بیشتر آثار او را تشکیل می دهد

3. the old woman's bereavement aroused everyone's compassion
داغداری پیرزن ترحم همه را برانگیخت.

4. He who makes constant complaint gets little compassion.
[ترجمه ف] فردی که به طور مداوم گله مند هست احساس همدردی کمی دارد.
|
[ترجمه گوگل]کسی که دائماً شکایت می کند، دلسوزی کمی پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]کسی که شکایت ثابتی داشته باشد، شفقت کمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I survived. Someone or something had had compassion on me.
[ترجمه صدرا] من جان سالم به در بردم. کسی یا چیزی به من ترحم کرد
|
[ترجمه گوگل]من جان سالم به در کسی یا چیزی به من دلسوزی کرده بود
[ترجمه ترگمان] زنده موندم کسی یا چیزی به من رحم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was hoping she might show a little compassion.
[ترجمه امیر] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشان بدهد
|
[ترجمه الهام] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشون بده
|
[ترجمه گوگل]من امیدوار بودم که او بتواند کمی همدردی نشان دهد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودم که یه ذره دلسوزی نشون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Did he feel any compassion for the victim of his crime?
[ترجمه گوگل]آیا او نسبت به قربانی جنایت خود احساس دلسوزی می کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ محبتی نسبت به قربانی جرمش احساس کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In an overworked doctor, feelings of compassion are soon lost.
[ترجمه parinaz] در دکتری که بیش از حد کار میکند . احساسات ترحم به زودی از بین میرود.
|
[ترجمه zahra] دکتری که بیش از حد کار میکنه، به زودی احساس ترحمش از بین میره.
|
[ترجمه گوگل]در یک پزشک بیش از حد کار، احساس شفقت به زودی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]در یک دکتر بیش از حد، احساس شفقت به زودی از دست می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Compassion rose up in my heart when I saw the beggar drop dead in the street.
[ترجمه zahra] قلبم سوخت، وقتی که دیدم گدایی در خیابان افتاده بود.
|
[ترجمه گوگل]وقتی دیدم گدا در خیابان مرده رها شد، دلسوزی در قلبم بلند شد
[ترجمه ترگمان]دلسوزی در قلب من فرو رفت، وقتی دیدم که گدا در خیابان افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Today's sermon was on the importance of compassion.
[ترجمه گوگل]خطبه امروز در مورد اهمیت شفقت بود
[ترجمه ترگمان]موعظه امروز بر روی اهمیت شفقت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lieberman explores this sensitive topic with compassion.
[ترجمه گوگل]لیبرمن این موضوع حساس را با دلسوزی بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]لیبرمن این موضوع حساس را با شفقت بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They took compassion on her children and offered them a home.
[ترجمه گوگل]آنها بر فرزندان او دلسوزی کردند و به آنها خانه پیشنهاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به بچه هایش رحم آوردند و به آن ها یک خانه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She showed no compassion for her patients.
[ترجمه گوگل]او نسبت به بیمارانش دلسوزی نشان نمی داد
[ترجمه ترگمان]او هیچ گونه دلسوزی برای بیماران خود نشان نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I felt no compassion towards her.
[ترجمه گوگل]هیچ دلسوزی نسبت به او نداشتم
[ترجمه ترگمان]هیچ دلسوزی نسبت به او احساس نمی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شفقت (اسم)
mercy, benignity, compassion, lenity, ruth, tendresse

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

دلسوزی (اسم)
sympathy, compassion, ruth, tendresse, commiseration

غمخواری (اسم)
compassion

انگلیسی به انگلیسی

• pity, mercy, sympathy
compassion is a strong feeling of pity and sympathy.

پیشنهاد کاربران

احساسات، عواطف
دوست داری ، دوست داشتگی
همدلی و همزادپنداری ( هم ذات پنداری )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : compassion
✅️ صفت ( adjective ) : compassionate
✅️ قید ( adverb ) : compassionately
توجه، در یک مواردی می تواند به معنای احساس مسئولیت از روی دلسوزی باشد
caring about other ppl and their problems
درک کردن
شفقت
Compassion is a feeling of pity, sympathy, and understanding for someone who is suffering.
شفقت احساس ترحم، همدردی و درک برای کسی است که در رنج است.
Patients need time and compassion from their physicians.
...
[مشاهده متن کامل]

بیماران به وقت گذاری و دلسوزی از جانب پزشکان خود نیاز دارند.

شفقت
شفقت . همدردی
همدلی
هم دردی
دلسوزی
درک
kindness
رحم، شفقت ، دلسوزی ، عطوفت
t works in that house
Beg politely to penetrate their hearts
Do not be afraid, you are ahead and close to your goals
Relax
Get close to their hearts, break your pride, take advantage of their compassion
...
[مشاهده متن کامل]

در ان خانه اثر میکند
با مودبانه التماس کنید به قلب انها نفوذ کنید
نترسید شما مقدم و نزدیک به اهدافتان هستین
آرامش داشته باشید
به قلب انها نزدیک شوید غروتان را بشکنید از حس ترحم انها سود ببرید

رحمت، عطوفت، مهربانی، رأفت
دلسوزی
فهمیدن این که چه کسی چه حسی داره
ممکن در صلاحیت شغل هایی مثل روانشناسی به کار برده شود
هم ذوقی، هم شوقی
مهربانی
رحم و شفقت، دلسوزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس