comparatively

/kəmˈperətɪvli//kəmˈpærətɪvli/

نسبتا، به طور نسبی، از روی قیاس، نسبتا,بطورنسبی

جمله های نمونه

1. these fruits are comparatively cheap
این میوه ها نسبتا ارزانند.

2. Comparatively few books have been written on the subject.
[ترجمه جواد] نسبتا ( به طور نسبی ) کتاب های کمی در این زمینه نوشته شده است
|
[ترجمه گوگل]کتابهای نسبتا کمی در این زمینه نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه چند کتاب بر روی موضوع نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The past few days have seemed comparatively flat and empty.
[ترجمه گوگل]چند روز گذشته نسبتاً صاف و خالی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چند روز گذشته نسبتا مسطح و خالی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The unit is comparatively easy to install and cheap to operate.
[ترجمه علی] راه اندازی این واحد نسبتا آسان و بهره برداری از آن ارزان است.
|
[ترجمه گوگل]نصب این دستگاه نسبتاً آسان است و کار با آن ارزان است
[ترجمه ترگمان]نصب و ارزان بودن این واحد نسبتا آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has been comparatively successful in maintaining her privacy.
[ترجمه گوگل]او در حفظ حریم خصوصی خود نسبتاً موفق بوده است
[ترجمه ترگمان]او در حفظ حریم خصوصی خود نسبتا موفق بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We prefer to work with a comparatively small number of clients.
[ترجمه گوگل]ما ترجیح می دهیم با تعداد نسبتاً کمی مشتری کار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما ترجیح می دهیم با تعداد نسبتا کمی از مشتریان کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The situation was still comparatively calm there, he reported.
[ترجمه گوگل]او گزارش داد که اوضاع در آنجا هنوز نسبتاً آرام بود
[ترجمه ترگمان]وی گزارش داد که وضعیت در آنجا نسبتا آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Comparatively speaking, this machine is easy to use.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، استفاده از این دستگاه آسان است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه، استفاده از این دستگاه آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prices hold comparatively firm.
[ترجمه گوگل]قیمت‌ها نسبتا ثابت هستند
[ترجمه ترگمان]قیمت ها نسبتا محکم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Crime on the island is comparatively rare .
[ترجمه گوگل]جنایت در این جزیره نسبتاً نادر است
[ترجمه ترگمان]جنایت در جزیره تقریبا نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The recession in Germany has been comparatively mild.
[ترجمه گوگل]رکود در آلمان نسبتاً خفیف بوده است
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی در آلمان نسبتا ملایم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was then still comparatively unknown.
[ترجمه گوگل]او در آن زمان هنوز نسبتاً ناشناخته بود
[ترجمه ترگمان]او در آن موقع هنوز نسب تا ناشناخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Comparatively speaking, this part of the coast is still unspoiled.
[ترجمه گوگل]به طور نسبی، این بخش از ساحل هنوز دست نخورده است
[ترجمه ترگمان]Comparatively صحبت می کند، این قسمت از ساحل هنوز دست نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was comparatively calm and concentrated in judging how to defeat his opponent.
[ترجمه گوگل]او در قضاوت در مورد نحوه شکست دادن حریف نسبتاً آرام و متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]او نسبتا آرام بود و در قضاوت کردن درباره اینکه چطور حریف را شکست دهد تمرکز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] نسبتا - بطور متوسط

انگلیسی به انگلیسی

• relatively, in a comparative manner
comparatively few or little means fewer or less than usual or than you expect.

پیشنهاد کاربران

مترادف
comparatively =relatively
در قیاس ، در مقیاس
به نسبت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : compare
✅️ اسم ( noun ) : comparison / comparability / comparative / compare
✅️ صفت ( adjective ) : comparable / comparative
✅️ قید ( adverb ) : comparatively / comparably
نسبی،
نسبتا
در مقایسه
بطور نسبی
نسبتا
نسبتا"
نسبی
قابل مقایسه

بپرس