companionable

/kəmˈpænɪənəbl̩//kəmˈpænɪənəbl̩/

معنی: خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت
معانی دیگر: خوش مشرب، معاشرتی، خونگرم، خوش صحبت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: companionably (adv.), companionableness (n.)
• : تعریف: having friendly qualities; congenial.
مشابه: amiable, amicable, neighborly, pleasant, sociable, social

جمله های نمونه

1. They walked to the studio together in a companionable silence.
[ترجمه گوگل]آنها با هم در سکوتی همراه به سمت استودیو رفتند
[ترجمه ترگمان]با هم به استودیو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They sat together in companionable silence .
[ترجمه گوگل]در سکوتی همراه با هم نشستند
[ترجمه ترگمان]در سکوت با هم نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Giancarlo smiled back and they walked along in companionable silence.
[ترجمه گوگل]جیانکارلو لبخندی زد و آنها در سکوتی همراه با هم راه رفتند
[ترجمه ترگمان]جیان کارلو لبخند زد و آن ها در سکوت با هم قدم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. From it, as she passed, came the companionable muted clucking of hens settling for the night.
[ترجمه گوگل]از آنجا، همانطور که او می گذشت، صدای قلقلک خاموش مرغ هایی که برای شب ساکن بودند، آمد
[ترجمه ترگمان]همان طور که از کنارش می گذشت، صدای بلند قد بلند شده مرغ و خروس ها در شب به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But it wasn't a comfortable, companionable silence, at least not for Polly.
[ترجمه گوگل]اما این یک سکوت راحت و همراه نبود، حداقل برای پولی
[ترجمه ترگمان]اما سکوت مطبوعی نبود، حداقل نه به خاطر پولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We will miss our colleagues and the companionable bright lights of the Charcot as she held station beside us through the nights.
[ترجمه گوگل]ما دلتنگ همکارانمان و چراغ های روشن همراه شارکو خواهیم بود که او در طول شب ها ایستگاه را در کنار ما نگه می داشت
[ترجمه ترگمان]ما colleagues را از دست خواهیم داد و چراغ های روشن the را که در طول شب در کنار ما قرار داشت، از دست خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Horne was fair-minded, generous, companionable, an excellent organizer, and able to handle men.
[ترجمه گوگل]هورنای منصف، سخاوتمند، همراه، سازماندهی عالی و قادر به رسیدگی به مردان بود
[ترجمه ترگمان]horne منصف بود، بخشنده، سخاوتمند، دوستانه، و موفق به مقابله با مردان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They walked in companionable silence.
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت همراه راه می رفتند
[ترجمه ترگمان]در سکوت با هم قدم می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Not pals, exactly, but companionable.
[ترجمه گوگل]نه دوستان، دقیقا، اما همراه
[ترجمه ترگمان]نه رفیق، بلکه دوستانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She went on as companionable, as adaptable, as aloof and heart - whole as ever.
[ترجمه گوگل]او مثل همیشه همراه، سازگار، گوشه گیر و دلسوز ادامه داد
[ترجمه ترگمان]مانند همیشه نرم و سازگار به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was confiding, good - natured, unsophisticated, companionable.
[ترجمه گوگل]او با اعتماد به نفس، خوش اخلاق، نامرغوب، همراه بود
[ترجمه ترگمان]او اعتماد به نفس، خوش قلب و خوش قلب و companionable داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I never found the companion that was so companionable as solitude.
[ترجمه گوگل]هرگز همدمی را پیدا نکردم که به اندازه تنهایی همنشین باشد
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت رفیق نشینی را پیدا نکرده ام که با تنهائی و تنهایی او را دوست داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He spoke seldom, but he was never impatient with her, always kind, a companionable father figure.
[ترجمه گوگل]او به ندرت صحبت می کرد، اما هرگز در برابر او بی تابی نمی کرد، همیشه مهربان، یک شخصیت پدری همراه
[ترجمه ترگمان]به ندرت صحبت می کرد، اما هرگز از او حوصله اش سر نرفته بود، همیشه با او مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش برخورد (صفت)
affable, communicative, companionable

قابل معاشرت (صفت)
companionable, sociable, associable, livable, liveable, conversable

شایسته رفاقت (صفت)
companionable

انگلیسی به انگلیسی

• sociable, amicable, friendly
a person who is companionable is friendly and pleasant.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : companion / companionship
✅️ صفت ( adjective ) : companionable
✅️ قید ( adverb ) : companionably
همراه، خونگرم
خوش مشرب

بپرس