commuting

جمله های نمونه

1. He spent that year commuting between New York and Chicago.
[ترجمه Swimmer] وی آن سال را صرف رفت و آمد به به نیویورک و شیکاگو کرد
|
[ترجمه گوگل]او آن سال را در رفت و آمد بین نیویورک و شیکاگو گذراند
[ترجمه ترگمان]او همان سال را در نیویورک و شیکاگو گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's exhausting commuting from Brighton to London every day.
[ترجمه Swimmer] رفت و آمد هر روزه به برایتون و لندن خسته کننده است
|
[ترجمه گوگل]رفت و آمد روزانه از برایتون به لندن خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]از رفتن به لندن هر روز از \"برایتون\" تا لندن خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I live within commuting distance of Dublin.
[ترجمه پرنیا] من در فاصله رفت و امد شهر دوبلین زندگی میکنم
|
[ترجمه گوگل]من در فاصله رفت و آمد دوبلین زندگی می کنم
[ترجمه ترگمان]من در فاصله زیاد از دابلین زندگی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Commuting is a part of daily life for many people.
[ترجمه گوگل]رفت و آمد برای بسیاری از مردم بخشی از زندگی روزمره است
[ترجمه ترگمان]تبدیل شدن بخشی از زندگی روزمره مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Commuting is not so bad when you are travelling against the traffic.
[ترجمه گوگل]رفت و آمد زمانی که برخلاف ترافیک سفر می کنید چندان بد نیست
[ترجمه ترگمان]سفر با رفت و آمد با ترافیک خیلی بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't want to be tied to commuting to London.
[ترجمه گوگل]نمی‌خواستم با رفت و آمد به لندن مقید باشم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم به commuting به لندن ببندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Commuting in the rush - hour requires a phlegmatic temperament.
[ترجمه گوگل]رفت و آمد در ساعات شلوغی نیاز به خلق و خوی بلغمی دارد
[ترجمه ترگمان]commuting در زمان حمله به خلق و خوی phlegmatic نیازمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. McLaren began commuting between Paris and London.
[ترجمه گوگل]مک لارن رفت و آمد بین پاریس و لندن را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]مک لارن شروع به رفت و آمد بین پاریس و لندن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I've had enough of this commuting lark.
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی از این لرک رفت و آمد خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی از این تفریح commuting داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had moved to Penzance in Cornwall, commuting to London for work.
[ترجمه گوگل]او به پنزنس در کورنوال نقل مکان کرده بود و برای کار به لندن رفت
[ترجمه ترگمان]او به Penzance در کورنوال نقل مکان کرد و برای کار به لندن رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They say commuting will be out of fashion - sounds great to me.
[ترجمه گوگل]آنها می گویند رفت و آمد از مد خواهد بود - به نظر من عالی است
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند که مسافرت خارج از مد است - برای من بسیار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dreadfully overcrowded trains and frequent cancellations made commuting an ordeal.
[ترجمه گوگل]قطارهای بسیار شلوغ و کنسلی های مکرر، رفت و آمد را به یک مشکل تبدیل کرده است
[ترجمه ترگمان]Dreadfully قطارهای پر ازدحام و لغو مکرر سفر را امتحان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Commuting between Time and eternity, Iyer helps us to understand the disoriented, directionless contemporary condition.
[ترجمه گوگل]در رفت و آمد بین زمان و ابدیت، آی یر به ما کمک می کند تا شرایط معاصر سرگردان و بدون جهت را درک کنیم
[ترجمه ترگمان]با تبدیل شدن بین زمان و ابدیت، Iyer به ما کمک می کند تا شرایط درک شده را درک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are always significant traffic problems during commuting hours.
[ترجمه گوگل]همیشه مشکلات ترافیکی قابل توجهی در ساعات رفت و آمد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همیشه مشکلات ترافیکی قابل توجهی در طول ساعات رفت و آمد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of travelling back and forth between home and work

پیشنهاد کاربران

رفتن به سر کار
معمولا سفر رفت و آمد از حومه به شهر و شهر به حومه
ایاب و ذهاب
رفت وآمد، آمدوشد، سفر، مسافرت
traveling to work

بپرس