commuted

جمله های نمونه

1. ghodsi commuted to karaj every day
قدسی هر روز به کرج رفت و آمد می کرد.

2. the judge commuted the death sentence to life imprisonment
قاضی حکم اعدام را به حبس ابد تخفیف داد.

پیشنهاد کاربران

رفت وآمد روزانه. معمولاً رفت وآمدی که یه نفر هر روز داره و از خونه به محل کارش میره
مبادله کردن
( مجازات ) تخفیف یافته - تبدیل شده