commutator

/ˈkɒmjuːteɪtər//ˈkɒmjuːteɪtə/

معنی: کموتاتور، جابجاگر، الت تغییردهنده جهت برق
معانی دیگر: (برق - دستگاه) یکسوساز (که جهت را عوض می کند یا برق متناوب را به برق مستقیم تبدیل می کند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a device for changing the direction of an electric current.

جمله های نمونه

1. This depends on the design of the generator commutator is required in a dc generator.
[ترجمه گوگل]این بستگی به طراحی کموتاتور ژنراتور دارد که در یک ژنراتور dc مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]این امر بستگی به طراحی of ژنراتور دارد که در یک ژنراتور جریان مستقیم مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Using an ohmmeter check the resistance between the commutator and the armature core.
[ترجمه گوگل]با استفاده از اهم متر مقاومت بین کموتاتور و هسته آرمیچر را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]با استفاده از ohmmeter، مقاومت بین کموتاتور و هسته آرماتور را بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Commutator is a function from the rectifier.
[ترجمه گوگل]کموتاتور تابعی از یکسو کننده است
[ترجمه ترگمان]Commutator تابعی از یکسو کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Commutator and brushes shall be free of grease, or other contaminants.
[ترجمه گوگل]کموتاتور و برس ها باید عاری از گریس یا سایر آلاینده ها باشند
[ترجمه ترگمان]Commutator و brushes باید عاری از چربی و یا سایر آلاینده ها باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Features: use pneumatic landscape orientation pressurization, press commutator into rotor shaft, can exactly aim at rotor slot and commutator, tooling changing conveniently.
[ترجمه گوگل]ویژگی ها: از فشار جهت گیری منظره پنوماتیک استفاده کنید، کموتاتور را به شفت روتور فشار دهید، دقیقاً می توانید شکاف روتور و کموتاتور را هدف قرار دهید، ابزار به راحتی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]ویژگی ها: استفاده از جهت گیری های بادی pressurization، commutator فشردن به شفت روتور، می تواند دقیقا هدف در موقعیت روتور و کموتاتور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are sparks at the commutator . Please find out the trouble andit right.
[ترجمه گوگل]جرقه هایی در کموتاتور وجود دارد لطفا مشکل را پیدا کنید و درست است
[ترجمه ترگمان]There are لطفا مشکل رو پیدا کن، خب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The shape of commutator follower and U face of sleeve small end is complicate, and of high dimension accuracy demand. The machining equipment B82 NC lathe is imported form Japan.
[ترجمه گوگل]شکل پیرو کموتاتور و چهره U انتهای کوچک آستین پیچیده است و دقت ابعاد بالایی دارد تجهیزات ماشینکاری تراش B82 NC از ژاپن وارد می شود
[ترجمه ترگمان]شکل پیروی از کموتاتور و چهره U از انتهای کوچک، پیچیده است و نیازمند دقت ابعادی بالا است تجهیزات ماشین کاری ماشین تراش NC NC از ژاپن تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By a quarter of wave length commutator principle, combining with electromagnetic wave absorb of filling material.
[ترجمه گوگل]با یک چهارم از اصل کموتاتور طول موج، ترکیب با امواج الکترومغناطیسی مواد پرکننده را جذب می کند
[ترجمه ترگمان]در یک چهارم از اصل wave، ترکیب با امواج الکترومغناطیسی ماده پر کننده را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The commutator ring allows for external connection to specific windings in the rotor via the brushes.
[ترجمه گوگل]حلقه کموتاتور امکان اتصال خارجی به سیم پیچ های خاص در روتور را از طریق برس ها فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]حلقه commutator اجازه اتصال خارجی به سیم پیچ های خاص در روتور را از طریق the می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Features: use air pressure to press commutator and in the meantime press armature wire head into commutator spot welding slot in one time.
[ترجمه گوگل]ویژگی ها: از فشار هوا برای فشار دادن کموتاتور استفاده کنید و در عین حال سر سیم آرمیچر را در یک زمان به شکاف جوش نقطه ای کموتاتور فشار دهید
[ترجمه ترگمان]ویژگی ها: از فشار هوا به commutator فشار وارد کنید و در این میان، سیم اتصال آرماتور را به کموتاتور در یک زمان فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Usage: suitable for motor commutator high precision automatic lathing.
[ترجمه گوگل]استفاده: مناسب برای تراش خودکار با دقت بالا کموتاتور موتور
[ترجمه ترگمان]کاربرد: مناسب برای commutator موتور با دقت بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Usage: suitable for even number slot motor rotor commutator automatic spot welding machine.
[ترجمه گوگل]استفاده: مناسب برای دستگاه جوشکاری نقطه ای اتوماتیک روتور کموتاتور موتور اسلات عددی زوج
[ترجمه ترگمان]کاربرد: مناسب برای حتی تعداد slot motor موتور جوشکاری نقطه ای اتوماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Usage: suitable for precise lathing of rotor outer circle and commutator that with big shaft diameter and V block can not be used.
[ترجمه گوگل]کاربرد: مناسب برای تراشکاری دقیق دایره بیرونی روتور و کموتاتور که با قطر شفت بزرگ و بلوک V قابل استفاده نیست
[ترجمه ترگمان]کاربرد: مناسب برای lathing دقیق حلقه خارجی روتور و commutator که با قطر شفت بزرگ و بلوک V قابل استفاده نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This paper is a study on the invertibility of the commutator of scalar-idempotent elements and scalar-involutory elements of a unitary ring.
[ترجمه گوگل]این مقاله مطالعه‌ای بر روی برگشت‌پذیری کموتاتور عناصر اسکالر-عدم توان و عناصر اسکالر-غیر ارادی یک حلقه واحد است
[ترجمه ترگمان]این مقاله مطالعه ای بر روی the of of عددی و عناصر اسکالر - involutory یک حلقه واحد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کموتاتور (اسم)
commutator

جابجاگر (اسم)
commutator

الت تغییردهنده جهت برق (اسم)
commutator

تخصصی

[شیمی] جابجاگر ،1- (برق دستگاه ) یکسوساز (که جهت را عوض می کند یا برق متناوب را به برق مستقیم تبدیل می کند)، کموتاتور 2- (موتور یا دینام دستگاه چرخنده اى که جریان را از جاروبک می گیرد و یا به آن می دهد) رسانگر برقی
[عمران و معماری] کموتاتور
[برق و الکترونیک] کموتاتور، جا به جا گر - جابجا ساز، کموتاتور 1. آرایش دایره ای قطعات مسی عایق از هم و عایق از روترو مولد یا موتور ( دی سی ) که روی آن نصب شده اند . هنگام چرخش ماشین الکتریکی، قسمت های مختلف سیم پیچ آرمیچر توسط کموتاتور به نوبت به جاروبکها وصل می شوند .2. مداری برای تسهیم زمانی سیگنالهای از کانالهای مختلف از طریق قطع و وصل پی در پی و مرتب آنها .
[مهندسی گاز] یک سوکننده جریان، تغییر دهنده جریان
[ریاضیات] تعویض گر، تغییر دهنده، برگرداننده، جابجا گر، برگردان

انگلیسی به انگلیسی

• device for reversing the direction of an electrical current (electricity)

پیشنهاد کاربران

commutator ( ریاضی )
واژه مصوب: جابه جاگر
تعریف: در مورد دو عنصر x و y از یک گروه، عنصر x - 1y - 1xy از آن گروه

بپرس