commutative

/kəˈmjuːtətɪv//kəˈmjuːtətɪv/

معنی: مبادلهای، جابجایی پذیر، تخفیف دار، مبنی بر تبدیل یامبادله
معانی دیگر: (ریاضی) جابجا پذیر، تعویض پذیر، همگرد، (حقوق) تخفیفی، وابسته به تخفیف مجازات، بازخرید کردنی، دگرسانی، تبدیلی، وابسته به جابه جا سازی یا مبادله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: commutativity (adj.)
(1) تعریف: of or pertaining to substitution or exchange.

(2) تعریف: in mathematics, interchangeable in order, as the terms in the equation, a + b = b + a.

جمله های نمونه

1. a commutative group
گروه تعویض پذیر،گروه جابجاپذیر

2. Students should have some familiarity with commutative algebra and basic topology.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید با جبر جابجایی و توپولوژی پایه آشنایی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید با جبر جابجایی و توپولوژی پایه آشنایی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It'should be clear that vector addition is commutative.
[ترجمه گوگل]باید واضح باشد که جمع بردار جابجایی است
[ترجمه ترگمان]باید واضح باشد که افزودن برداری جابجایی پذیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When because of everybody commutative friendship is linked, PR still looks quite again.
[ترجمه گوگل]هنگامی که به دلیل همه، دوستی متقابل به هم مرتبط است، روابط عمومی همچنان کاملاً دوباره به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]زمانی که به خاطر دوستی جابجایی پذیری، PR باز هم به طور کامل به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The operation laws including:commutative law, associative law, cancellation law, unity of operation, inverse element, and distributive law between two operations, here we just omit them.
[ترجمه گوگل]قوانین عملیاتی شامل: قانون جابجایی، قانون انجمنی، قانون لغو، وحدت عملیات، عنصر معکوس و قانون توزیع بین دو عملیات، در اینجا فقط آنها را حذف می کنیم
[ترجمه ترگمان]قوانین عملیاتی شامل: قانون جابجایی، قانون associative، قانون لغو، وحدت عمل، آلمان معکوس، و قانون توزیعی میان دو عملیات، در اینجا ما فقط آن ها را حذف می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After commutative process is finished, commodity producer obtains value, consumer obtains use value.
[ترجمه گوگل]پس از پایان فرآیند جابه‌جایی، تولیدکننده کالا ارزش کسب می‌کند، مصرف‌کننده ارزش مصرف به دست می‌آورد
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه فرآیند جابجایی به پایان رسید، تولید کننده کالا ارزش کسب می کند، مصرف کننده از ارزش استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In exchanging economic theory, commutative right is the concept of an outbalance.
[ترجمه گوگل]در مبادله تئوری اقتصادی، حق جایگزینی مفهوم مازاد بر تعادل است
[ترجمه ترگمان]در تبادل نظریه اقتصادی، جابجایی جابجایی پذیری مفهوم یک outbalance است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The commutative equation of probability flow is deduced and its definite solution is given.
[ترجمه گوگل]معادله جابجایی جریان احتمال استنباط شده و جواب قطعی آن ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]معادله جابجایی پذیر از جریان احتمال استنتاج می شود و راه حل قطعی آن داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For commutative algebra, algebraic geometry, and singularity theory, the SINGULAR computer algebra system provides a large variety of algorithms in the package kernel as well as shared libraries.
[ترجمه گوگل]برای جبر جابجایی، هندسه جبری و تئوری تکینگی، سیستم جبر کامپیوتری SINGULAR طیف گسترده ای از الگوریتم ها را در هسته بسته و همچنین کتابخانه های مشترک ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]برای جبر جابجایی، هندسه جبری و نظریه منحصر به فرد، سیستم جبر کامپیوتری singular، انواع زیادی از الگوریتم ها در هسته بسته و همچنین کتابخانه های اشتراکی را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The relationship between the finite commutative semigroup and the finite commutative group is established.
[ترجمه گوگل]رابطه بین نیمه گروه جابجایی محدود و گروه جابجایی متناهی برقرار می شود
[ترجمه ترگمان]رابطه بین گروه متناهی جابجایی و گروه جابجایی محدود ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Politics and market have substaintial distinction, commutative politics watches itself to have a problem.
[ترجمه گوگل]سیاست و بازار تمایز اساسی دارند، سیاست جابجایی به خود می بیند که مشکل داشته باشد
[ترجمه ترگمان]سیاست و بازار دارای تمایز substaintial هستند، سیاست جابجایی پذیری خودش را برای داشتن یک مشکل تماشا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The commutative law holds for superposition without exception, but it does not necessarily for accumulation.
[ترجمه گوگل]قانون جابجایی بدون استثنا برای برهم نهی صادق است، اما لزوماً برای انباشت صدق نمی کند
[ترجمه ترگمان]قانون جابجایی بدون استثنا برای برهم نهی برقرار است، اما لزوما برای تجمع نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The course may be taken concurrently with 1 70 Commutative Algebra.
[ترجمه گوگل]این دوره را می توان همزمان با جبر جابجایی 170 گذراند
[ترجمه ترگمان]این دوره می تواند بصورت همزمان با شماره ۱ ۷۰ جبر commutative صورت پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Computations in Commutative Algebra (CoCoA) is another free computer algebra system for working with very large integers, rational numbers, and polynomials.
[ترجمه گوگل]محاسبات در جبر جابجایی (CoCoA) یکی دیگر از سیستم های جبر رایانه ای رایگان برای کار با اعداد صحیح بسیار بزرگ، اعداد گویا و چند جمله ای است
[ترجمه ترگمان]جبر در جبر commutative یک سیستم جبر کامپیوتری آزاد دیگر برای کار با اعداد صحیح بزرگ، اعداد منطقی و چند جمله ای های منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبادله ای (صفت)
commutative

جابجایی پذیر (صفت)
commutative

تخفیف دار (صفت)
commutative

مبنی بر تبدیل یا مبادله (صفت)
commutative

تخصصی

[عمران و معماری] تبادلی - جابجایی پذیر - تبدیلی
[برق و الکترونیک] جابه جایی پذیر، اصل جا به جایی
[ریاضیات] جابجایی، تعویض پذیر، جابجا پذیر، مستقل از ترتیب، جابجایی پذیر

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to commutation (exchange, replacement; conversion; act of traveling back and forth regularly)

پیشنهاد کاربران

ریاضی:دارای خاصیت جا به جایی، جا به جایی پذیر، جا به جا پذیر، تعویض پذیر

بپرس