communicative

/kəˈmjuːnəkətɪv//kəˈmjuːnɪkətɪv/

معنی: خوش برخورد، گویا، فصیح، معاشر
معانی دیگر: ارتباطی، مخابراتی، رسانشی، پر حرف، وراج، خوش سخن، (در دادن خبر و غیره) باز، مسری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: communicativeness (n.)
• : تعریف: disposed or tending to communicate readily and well.
مترادف: free-spoken, talkative, voluble
متضاد: uncommunicative
مشابه: articulate, expansive, garrulous, informative, loquacious, unreserved

- The prisoner was not very communicative.
[ترجمه گوگل] زندانی خیلی اهل ارتباط نبود
[ترجمه ترگمان] این مرد اسیر، زیاد اهل معاشرت نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. communicative ability
توانایی رسانشی،توانایی در ایجاد ارتباط

2. He has a headache and isn't feeling communicative today.
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و امروز احساس ارتباط ندارد
[ترجمه ترگمان]اون سردرد داره و امروز هم احساس خوبی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has become a lot more tolerant and communicative.
[ترجمه گوگل]او بسیار بردبارتر و ارتباط پذیرتر شده است
[ترجمه ترگمان]او بسیار صبور و خوش مشرب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The communicative ability of the whale is thought to be highly developed.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که توانایی ارتباطی نهنگ بسیار توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]توانایی communicative وال در این است که به شدت رشد کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have a very communicative approach to teaching languages.
[ترجمه گوگل]ما یک رویکرد بسیار ارتباطی برای آموزش زبان داریم
[ترجمه ترگمان]ما یک روش بسیار ارتباطی برای آموزش زبان داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Shopping - bag ladies are not very communicative and take general conversation as an intrusion.
[ترجمه گوگل]خرید - خانم های کیف خیلی اهل ارتباط نیستند و صحبت های کلی را به عنوان یک نفوذ در نظر می گیرند
[ترجمه ترگمان]خانم های کیسه خرید زیاد با هم صحبت نمی کنند و درباره دخالت ژنرال صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't find him very communicative.
[ترجمه Mojarrad] من با اون خیلی ارتباط برقرار نمیکنم
|
[ترجمه Saeid.T] اونا خیلی اجتماعی نمیبینم ( یعنی از تو این شخصیت خوش برخوردی، معاشرت با دیگران و . . . نمیشه پیدا کرد )
|
[ترجمه گوگل]من او را خیلی اهل ارتباط نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من اون رو خیلی دوست پیدا نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I don't find Peter very communicative.
[ترجمه گوگل]من پیتر را خیلی اهل ارتباط نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من پیتر رو خیلی دوست ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It provides students with the language and communicative skills they will need in their professional lives.
[ترجمه گوگل]زبان و مهارت های ارتباطی را برای دانش آموزان در زندگی حرفه ای خود فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]آن به دانش آموزان زبان و مهارت های ارتباطی می دهد که در زندگی حرفه ای خود به آن ها نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is the rheme that fulfils the communicative purpose of the utterance.
[ترجمه گوگل]این کلمه است که هدف ارتباطی گفتار را برآورده می کند
[ترجمه ترگمان]این همان rheme است که من هم به خاطر حرف زدن من جواب مثبت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The existing communicative skills of competent service providers are often underestimated.
[ترجمه گوگل]مهارت های ارتباطی موجود ارائه دهندگان خدمات شایسته اغلب دست کم گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]مهارت های ارتباطی موجود ارایه دهندگان خدمات با صلاحیت اغلب دست کم گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In other words, the primary communicative function of causal connectives is to signal causal direction.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، کارکرد ارتباطی اولیه پیوندهای علّی، نشان دادن جهت علّی است
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، وظیفه اصلی ارتباطی of، سیگنال causal است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A communicative approach, properly conceived, does not involve the rejection of grammar.
[ترجمه گوگل]یک رویکرد ارتباطی، که به درستی درک شود، شامل رد دستور زبان نیست
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد ارتباطی، به درستی درک شده، شامل رد دستور زبان نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For if this were really the case, a communicative approach would have little or nothing to commend it.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر واقعاً چنین بود، یک رویکرد ارتباطی برای ستایش کم یا هیچ چیز چندانی نداشت
[ترجمه ترگمان]زیرا اگر چنین باشد، یک رویکرد ارتباطی کمی یا چیزی برای قدردانی از آن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش برخورد (صفت)
affable, communicative, companionable

گویا (صفت)
rational, communicative, illustrative

فصیح (صفت)
eloquent, communicative, silver-tongued, oratorial

معاشر (صفت)
communicative, sociable

انگلیسی به انگلیسی

• talkative; sociable, extroverted; pertaining to communication
someone who is communicative is able to talk to people easily.

پیشنهاد کاربران

۱. خوش صحبت. خوش مشرب. باز ۲. ارتباطی
مثال:
He wasn’t very communicative.
او خیلی خوش مشرب نبود.
خوش مشرب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : communicate
✅️ اسم ( noun ) : communication / communicator
✅️ صفت ( adjective ) : communicable / communicative
✅️ قید ( adverb ) : communicatively
معاشرتی
تعاملی
اجتماعی یا ارتباطی
ارتباط ،
اجتماعی. کسی که با دیگران راحت صحبت میکند
خوش برخورد
رسانا

بپرس