• : تعریف: disposed or tending to communicate readily and well. • مترادف: free-spoken, talkative, voluble • متضاد: uncommunicative • مشابه: articulate, expansive, garrulous, informative, loquacious, unreserved
- The prisoner was not very communicative.
[ترجمه گوگل] زندانی خیلی اهل ارتباط نبود [ترجمه ترگمان] این مرد اسیر، زیاد اهل معاشرت نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. communicative ability
توانایی رسانشی،توانایی در ایجاد ارتباط
2. He has a headache and isn't feeling communicative today.
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و امروز احساس ارتباط ندارد [ترجمه ترگمان]اون سردرد داره و امروز هم احساس خوبی نداره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She has become a lot more tolerant and communicative.
[ترجمه گوگل]او بسیار بردبارتر و ارتباط پذیرتر شده است [ترجمه ترگمان]او بسیار صبور و خوش مشرب شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The communicative ability of the whale is thought to be highly developed.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که توانایی ارتباطی نهنگ بسیار توسعه یافته است [ترجمه ترگمان]توانایی communicative وال در این است که به شدت رشد کرده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We have a very communicative approach to teaching languages.
[ترجمه گوگل]ما یک رویکرد بسیار ارتباطی برای آموزش زبان داریم [ترجمه ترگمان]ما یک روش بسیار ارتباطی برای آموزش زبان داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Shopping - bag ladies are not very communicative and take general conversation as an intrusion.
[ترجمه گوگل]خرید - خانم های کیف خیلی اهل ارتباط نیستند و صحبت های کلی را به عنوان یک نفوذ در نظر می گیرند [ترجمه ترگمان]خانم های کیسه خرید زیاد با هم صحبت نمی کنند و درباره دخالت ژنرال صحبت می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I don't find him very communicative.
[ترجمه Mojarrad] من با اون خیلی ارتباط برقرار نمیکنم
|
[ترجمه Saeid.T] اونا خیلی اجتماعی نمیبینم ( یعنی از تو این شخصیت خوش برخوردی، معاشرت با دیگران و . . . نمیشه پیدا کرد )
|
[ترجمه گوگل]من او را خیلی اهل ارتباط نمی دانم [ترجمه ترگمان]من اون رو خیلی دوست پیدا نکردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I don't find Peter very communicative.
[ترجمه گوگل]من پیتر را خیلی اهل ارتباط نمی دانم [ترجمه ترگمان]من پیتر رو خیلی دوست ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It provides students with the language and communicative skills they will need in their professional lives.
[ترجمه گوگل]زبان و مهارت های ارتباطی را برای دانش آموزان در زندگی حرفه ای خود فراهم می کند [ترجمه ترگمان]آن به دانش آموزان زبان و مهارت های ارتباطی می دهد که در زندگی حرفه ای خود به آن ها نیاز دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It is the rheme that fulfils the communicative purpose of the utterance.
[ترجمه گوگل]این کلمه است که هدف ارتباطی گفتار را برآورده می کند [ترجمه ترگمان]این همان rheme است که من هم به خاطر حرف زدن من جواب مثبت می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The existing communicative skills of competent service providers are often underestimated.
[ترجمه گوگل]مهارت های ارتباطی موجود ارائه دهندگان خدمات شایسته اغلب دست کم گرفته می شود [ترجمه ترگمان]مهارت های ارتباطی موجود ارایه دهندگان خدمات با صلاحیت اغلب دست کم گرفته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In other words, the primary communicative function of causal connectives is to signal causal direction.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، کارکرد ارتباطی اولیه پیوندهای علّی، نشان دادن جهت علّی است [ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، وظیفه اصلی ارتباطی of، سیگنال causal است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A communicative approach, properly conceived, does not involve the rejection of grammar.
[ترجمه گوگل]یک رویکرد ارتباطی، که به درستی درک شود، شامل رد دستور زبان نیست [ترجمه ترگمان]یک رویکرد ارتباطی، به درستی درک شده، شامل رد دستور زبان نمی شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. For if this were really the case, a communicative approach would have little or nothing to commend it.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر واقعاً چنین بود، یک رویکرد ارتباطی برای ستایش کم یا هیچ چیز چندانی نداشت [ترجمه ترگمان]زیرا اگر چنین باشد، یک رویکرد ارتباطی کمی یا چیزی برای قدردانی از آن وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید