common sense

/ˈkɑːmənˈsens//ˈkɒmənsens/

معنی: عقل سلیم، قضاوت صحیح، حس عام
معانی دیگر: شعور، خرد، عقل و درایت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: common-sense (adj.), common-sensical (adj.)
• : تعریف: practical judgment based on experience or native intelligence, and not on education or training.
مترادف: horse sense, mother wit, practicality, pragmatism
متضاد: folly
مشابه: prudence, wisdom

جمله های نمونه

1. A handful of common sense is worth a bushel of learning.
[ترجمه احسان خجسته] یه مشت عقل سلیم مبارزه به تلی از یادگیری
|
[ترجمه گوگل]یک مشت عقل سلیم ارزش یک مشت یادگیری را دارد
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم به اندازه یک سبد آموزش ارزش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A handful of common sense is worth bushel of learning.
[ترجمه گوگل]یک مشت عقل سلیم ارزش یادگیری را دارد
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم ارزش اندازه گیری کردن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She hasn't an ounce of common sense.
[ترجمه ترجمه عامیانه] شعور سرش نمی شود
|
[ترجمه گوگل]او یک ذره عقل سلیم ندارد
[ترجمه ترگمان]اصلا با عقل جور در نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Are you totally devoid of common sense?
[ترجمه افشین] توکاملا عقلت را از دست دادی
|
[ترجمه گوگل]آیا شما کاملاً از عقل سلیم خالی هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو کلا از عقل سلیم بی بهره نیستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Common sense is not common.
[ترجمه گوگل]عقل سلیم رایج نیست
[ترجمه ترگمان]عقل سلیم رایج نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They showed a lack of common sense that beggars belief.
[ترجمه گوگل]آنها فقدان عقل سلیمی را نشان دادند که باور گدا است
[ترجمه ترگمان]آن ها فقدان حس مشترکی را نشان دادند که گداها باور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am sure that common sense will prevail in the end.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که عقل سلیم در نهایت پیروز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که عقل سلیم در پایان پیروز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has a lot of common sense.
[ترجمه گوگل]او عقل سلیم زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]عقل سلیم خیلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We hope that common sense would prevail.
[ترجمه گوگل]امیدواریم عقل سلیم پیروز شود
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که عقل سلیم برتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not all of us possess earthshaking talent. Just common sense and love will do.
[ترجمه گوگل]همه ما استعداد لرزاننده نداریم فقط عقل سلیم و عشق این کار را می کند
[ترجمه ترگمان]همه ما استعداد earthshaking در اختیار نداریم فقط عقل سلیم و عشق انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That child has had no common sense!
[ترجمه گوگل]اون بچه عقل سلیمی نداشته!
[ترجمه ترگمان]این بچه هیچ عقل سلیم نداشته است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's refreshing to hear somebody speaking common sense.
[ترجمه شان] هنگامی که می شنوم کسی با عقل سلیم ( خرد و درایت ) سحن می گوید، سر حال میشوم.
|
[ترجمه گوگل]شنیدن صحبت های شخصی که عقل سلیم را می شنوند، شاداب کننده است
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که می شنوم کسی با عقل سلیم حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Common sense and creativity are some of the intangibles we're looking for in an employee.
[ترجمه شان] عقل و درایت ( خرد و شعور ) و خلاقیت از جمله ارزش های معنوی است که در استخدام کارمندان، به دنبالش هستیم.
|
[ترجمه گوگل]عقل سلیم و خلاقیت از جمله چیزهای ناملموسی است که در یک کارمند به دنبال آن هستیم
[ترجمه ترگمان]حس مشترک و خلاقیت برخی از دارایی های ناملموس هستند که ما در یک کارمند به دنبال آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Anyone with a modicum of common sense could have seen that the plan wouldn't work.
[ترجمه گوگل]هر کسی با عقل سلیم کمی می توانست ببیند که این طرح کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]هر کسی با کمی عقل سلیم می توانست ببیند که نقشه عملی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It seems contrary to common sense.
[ترجمه گوگل]برخلاف عقل سلیم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]این برخلاف عقل سلیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Commonsense now dictates that it would be wise to sell a few shares.
[ترجمه گوگل]اکنون عقل سلیم حکم می کند که فروش چند سهم عاقلانه است
[ترجمه ترگمان]commonsense اکنون تصریح می کند که فروش سهام کمی عاقلانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This research is concerned with commonsense ideas about emotion and with the way people act upon information about their emotional state.
[ترجمه گوگل]این تحقیق به ایده های عامیانه در مورد احساسات و نحوه عملکرد افراد بر اساس اطلاعات مربوط به وضعیت عاطفی خود می پردازد
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به ایده های commonsense در مورد احساسات و نحوه عمل مردم بر روی اطلاعات در مورد وضعیت احساسی آن ها می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Certain commonsense ground rules should be mentioned - discussing marital and financial problems with children, for example, is not advisable.
[ترجمه گوگل]برخی از قوانین پایه عقل سلیم باید ذکر شود - مثلاً بحث در مورد مشکلات زناشویی و مالی با فرزندان توصیه نمی شود
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، برخی از قوانین زمین شناختی خاص باید در مورد مشکلات زناشویی و زناشویی با کودکان ذکر شود، به عنوان مثال، توصیه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He imported the commonsense realist philosophy, which included a demand that individuals be responsible for public affairs.
[ترجمه گوگل]او فلسفه رئالیستی عقل سلیم را وارد کرد، که شامل این درخواست بود که افراد مسئول امور عمومی باشند
[ترجمه ترگمان]او فلسفه realist commonsense را وارد کرد که شامل درخواستی بود که افراد مسئول امور عمومی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. This commonsense legislation was long overdue.
[ترجمه گوگل]این قانون عقل سلیم مدتها بود که به تعویق افتاده بود
[ترجمه ترگمان]این قانون commonsense خیلی دیر به پایان رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. But if the commonsense understanding of schooling is bracketed and belief suspended, another reality emerges, the life of the playground.
[ترجمه گوگل]اما اگر درک عام از تحصیل در پرانتز باشد و باور به حالت تعلیق درآید، واقعیت دیگری نمایان می‌شود، زندگی زمین بازی
[ترجمه ترگمان]اما اگر درک صحیح از مدرسه در داخل پرانتز است و اعتقاد به حالت تعلیق درآمده است، یک واقعیت دیگر پدیدار می شود، زندگی زمین بازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Commonsense prevailed and he shinned down amidst cheers and sighs of relief.
[ترجمه گوگل]عقل سلیم غالب شد و او در میان هلهله ها و آه های آسودگی درخشید
[ترجمه ترگمان]commonsense پیروز شد و او در میان هورا کشیدن و آه کشیدن نفسی تازه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. In his view, design is ninety-eight percent commonsense and two percent a magic ingredient to do with aesthetics.
[ترجمه گوگل]به نظر او، طراحی نود و هشت درصد عقل سلیم و دو درصد یک عنصر جادویی است که با زیبایی شناسی ارتباط دارد
[ترجمه ترگمان]در نظر او، طراحی نود و هشت درصد commonsense و دو درصد یک عامل جادویی است که با زیبایی شناسی در ارتباط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The guide contains commonsense recommendations covering situations such as meetings in strangers' offices and homes, walking home alone and car breakdowns.
[ترجمه گوگل]این راهنما حاوی توصیه‌های عامیانه است که موقعیت‌هایی مانند جلسات در دفاتر و خانه‌های غریبه‌ها، تنها راه رفتن به خانه و خرابی ماشین را پوشش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این راهنما شامل توصیه های commonsense است که شرایطی مانند جلسات در دفاتر و خانه ها را تحت پوشش قرار می دهد، به تنهایی به سمت خانه راه می رود و breakdowns خودرو را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Commonsense told them that anyone could eat dozens of apples a day without suffering any permanent ill effect.
[ترجمه گوگل]Commonsense به آنها گفت که هر کسی می‌تواند ده‌ها سیب در روز بخورد، بدون اینکه دچار عوارض دائمی شود
[ترجمه ترگمان]commonsense به آن ها گفت که هر کس می تواند روزی ده ها سیب را بدون رنج و عذاب دائمی بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. And I think ordinary people with commonsense ideas are intimidated by this pseudoscience.
[ترجمه گوگل]و من فکر می‌کنم مردم عادی با عقاید عقلانی مرعوب این شبه علم هستند
[ترجمه ترگمان]و من فکر می کنم که افراد عادی با ایده های commonsense از این pseudoscience مرعوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The pouring concrete technology is a kind of commonsense method strengthened to the soft foundation.
[ترجمه گوگل]تکنولوژی ریختن بتن نوعی روش عقل سلیم است که تا پایه نرم تقویت شده است
[ترجمه ترگمان]فن آوری بتن پاشیده شده نوعی از روش commonsense است که برای پی ریزی نرم تقویت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The evolution of commonsense psychology and scientific psychology constitutes the history of psychology.
[ترجمه گوگل]تکامل روانشناسی عقل سلیم و روانشناسی علمی تاریخ روانشناسی را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]تکامل روان شناسی commonsense و روان شناسی علمی تاریخ روان شناسی را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It is commonsense to carry an umbrella in this weather.
[ترجمه گوگل]حمل چتر در این هوا امری عادی است
[ترجمه ترگمان]یک چتر در این آب و هوا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Success i -- ore a function of consistent commonsense than it is of genius.
[ترجمه گوگل]موفقیت من -- یا تابعی از عقل سلیم سازگار است تا نبوغ
[ترجمه ترگمان]موفقیت i یک تابع of سازگار نسبت به نبوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقل سلیم (اسم)
common sense, gumption

قضاوت صحیح (اسم)
common sense

حس عام (اسم)
common sense

انگلیسی به انگلیسی

• essay by thomas paine that detailed britain's unjust treatment of the american colonies and called for american independence
normal intelligence, average knowledge, reason
common sense is the natural ability to make good judgements and behave sensibly.
based common sense, exhibiting good judgment

پیشنهاد کاربران

فهم عامه
فهم متعارف
عقل سلیم و قضاوت درست در موضوعات عملی
درک عام
عرف عام
حس مشترک
شعورِ متعارف
درک مشترک
فهم متداول
قضاوت عقلانی
Popular common sense باور رایج
Popular common sense خرد عمومی
منطق
معقول، منطقی
قضاوت صحیح
تشخیص
فراست
تیزفهمی acumen
شعور عرفی
حس ششم
حس مشترک، شعور عام، فهم عام
فهم عرفی
According to Longman Dic.
the ability to behave in a sensible way and make practical decisions
the ability to behave in a sensible way and make practical decisions
توانایی رفتار به روشی معقول و گرفتن تصمیماتِ عقلانی
natural ability to make good judgments and to behave in a practical and sensible way
...
[مشاهده متن کامل]

تواناییِ طبیعی برای خوب قضاوت کردن و رفتار کردن به روشی عقلانی و درخور
the basic level of practical knowledge and judgment that we all need to help us live in a reasonable and safe way
سطح بنیادین دانش عقلانی و قضاوت که همه ی ما به آن نیازمندیم تا به ما کمک کند به روشی منطقی و ایمن زندگی کنیم.
good sense and sound judgement in practical matters
درک خوب و قضاوت عادلانه در مسائل عقلانی
حس مشترک، عقل سلیم، قضاوت صحیح، حس عام

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/common-sense• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/common-sense• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/common-sense• http://www.google.com/search
باور رایج
قابلیت رفتار معقولانه و اخذ تصمیمات عملی و قابل اجرا:
Use your common sense for once
برای یک بار هم که شده از عقلت ( خردت ) استفاده کن!
در هوش مصنوعی و رایانه به نظرم "درک عام" معنی مناسبی است. فهم یا خرد یا معرفت سطوح بالاتری است در حالیکه common sense به امور خیلی ابتدایی و عمومی اشاره دارد که افراد کوچک و بزرگ، تحصیل کرده و یا بی سواد
...
[مشاهده متن کامل]
از آن آگاه هستند. به شعور و عقل سلیم نزدیک است. مثالهای این دانش شامل مواردی مانند والدین از فرزندان بزرگترند، آتش داغ است، سنگ سفت است، اگر لیوان به سنگ بخورد می شکند . . .

معرفت عامه، شعور عامیانه
درک کردن
این با باور عامه و خِرد متعارف ( conventional wisdom ) فرق میکنه ها!
مثلاً تا قبل از کپرنیک �فهم متعارف� این بود که خورشید و دیگر سیارات به دور زمین میگردند. اما این امر ، �منطقی� یا �عقلانی� نبود.
فقط به معنی �فهم متعارف�، یا �خرد جمعی� و �وجدان عمومی� درسته و ترجمه �منطقی� خیلی غلطه.
عقل و درایت
# She hasn't an ounce of common sense
# Common sense must prevail in the end
# Are you totally devoid of common sense?
بتدریج، هر عضو جامعه یک ذخیره ای از آن چیزی که آلفرد شوتس common_sense knowledge یا دانش مبتنی بر شعور و آگاهی عمومی نامید را گردآوری و انباشت می نماید. این دانش با دیگر اعضای جامعه به اشتراک گذاشته می
...
[مشاهده متن کامل]
شود و به افراد امکان می دهد تا با یکدیگر زندگی کنند و با هم ارتباط برقرار سازند. شوتس باور داشت که این دانش برای انجام وظایف عملی در زندگی روزمره اساسی و بسیار مهم است. برای مثال، او طریقه ای که به موجب آن یک عمل ساده نظیر ارسال یا پست کردن یک نامه به دانش متکی به شعور و آگاهی عمومی و وجود نمادپردازی ( نمایش یک چیز بواسطه یک نماد ) مبتنی است را توضیح داد. کسی که نامه را پست می کند می پذیرد که شخص دیگر ( پستچی ای که ممکن است وی او را هرگز ندیده باشد ) قادر خواهد بود تا تیکه کاغذ یا پاکت نامه با نوشته روی آن را به عنوان یک نامه تلقی کند و به همراه دیگر پستچی ها آن را به آدرس روی پاکت ارسال نماید. فرستنده نامه و پستچی ها فرض شأن بر این است که دریافت کننده نامه_ باز هم کسی که ممکن است آنها او را هرگز ندیده باشند_ نیز مثل خودشان بر خوردار از دانش مبتنی بر شعور و آگاهی عمومی است واز این رو قادر خواهد بود تا پیام را درک و فهم نماید، و به شیوه ای مناسب عکس العمل نشان دهد

منطقی
to behave in a sensible way and make practical decisions
عام
عقل سلیم، خِرَد
واقع گرایی
فهم رایج
درک مشترک
دریافت مشترک
فرضیات و باورها، مسلمات
عقل سلیم، عمومی
گاه به معنی افکار عمومی
عُرف ، عقیده عمومی
دوستان توجه کنید که خرد جمعی میشه wisdom of the crowd و ترجمه مناسبی برای common sense نیست ( در جواب اقای صادق جباری که این ترجمه رو پیشنهاد داده بودن )
فهم عمومی، شعورِ عامه
عاقلانه
عقل سلیم
عقلانی
خردمندانه، معقول
درک جامع
شعور عمومی
عقلی
منطقی

درک کلی
عقل فطری
عقل انسانی
حس عام، نظر قاطبه، پنداشت همگان، عقیده عمومی
خرد جمعی
خرد همگانی/عمومی/جمعی
شعور همگانی/عمومی/جمعی
حس مشترک
در متون فلسفی فارسی زبان، برای اصطلاح انگلیسی �Common Sense� ترجمه و معادل های گوناگونی ارائه شده است که از آن جمله می توان به درک عام، عقل سلیم، حس عام، عقل مشترک، تلقی عام، قضاوت عرفی، عقل عرفی، فهم متعارف، عرف عام، و شعور معمول اشاره کرد. بطور کلی، می توان درک عام را عبارت از آن چیزی دانست که مردم، بطور عموم و مشترک، در مورد آن توافق دارند و هم عقیده اند. به عبارتی، درک عام به فهم طبیعی مردمان در مورد یک موضوع اشاره می کند، و به باورها یا گزاره هایی ارجاع می دهد که برای افراد بسیاری، درست و صحیح بنظر می رسد، بدون آنکه نیاز به معرفتی ویژه یا دانشی خاص داشته باشد. به همین دلیل، بنظر می رسد که درک عام نوعی قابلیت بنیادین برای موجودات عاقل است تا بدان وسیله بتوانند از تجربیات خود در تشخیص و متمایز ساختن امور واضح، برقراری ارتباط اولیه با این امور و نیز پرهیز از تناقضات آشکار در باب آنها، استفاده کنند.
شعور متعارف، عقل سلیم
sound practical judgment that is independent of specialized knowledge, training, or the like; normal native intelligence.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥١)

بپرس