commite
تخصصی
پیشنهاد کاربران
kəˈmɪt تلفظ درست
معنیها:
1مرتکب شدن
2 سپردن به
3 فرستادن
4متعهد کردن
5 تعهد کردن
6 قول دادن
منبع فرهنگ لغت معاصر
معنیها:
1مرتکب شدن
2 سپردن به
3 فرستادن
4متعهد کردن
5 تعهد کردن
6 قول دادن
منبع فرهنگ لغت معاصر
مرتکب شدن. معمولا برای جرم و جنایت استفاده میشه. مثل commite a crime
مرتکب جرمی شدن
مرتکب جرمی شدن
مرتکب کاری شدن ( نادرست با غیرقانونی )