commissary

/ˈkɑːməˌseri//ˈkɒmɪsəri/

(در سربازخانه و غیره) فروشگاه، فروشگاه ارتشی، فروشگاه اختصاصی، (امریکا - در سینما و کارگاه و غیره) رستوران، (در فرانسه و غیره) کمیسر، رییس کلانتری، افسر ارشد پلیس، صاحب منصب، نماینده ی اسقف، (مهجور) مامور خواربار و کارپردازی ارتش، فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: commissaries
(1) تعریف: a store that sells food and other goods, esp. at a military post or work camp.
مشابه: canteen

(2) تعریف: a cafeteria or eating area in a workplace, esp. in a movie or television studio or in a factory.
مشابه: canteen

جمله های نمونه

1. As he wrote the commissary in 175 he had no ambition to Presbyterianize the colony.
[ترجمه گوگل]همانطور که او در سال 175 کمیساری را نوشت، او هیچ جاه طلبی برای پروتستان کردن مستعمره نداشت
[ترجمه ترگمان]در همان حال که نماینده کلانتر را در ۱۷۵ سالگی می نوشت، هیچ بلندپروازی نداشت که از ناحیه مهاجر نشین شهر خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The commissary general in charge of the prosecution, Firenzuola, apparently admitted that he did not consider the Copernican system unacceptable.
[ترجمه گوگل]کمیسر ژنرال مسئول دادستان، Firenzuola، ظاهرا اعتراف کرد که سیستم کوپرنیک را غیرقابل قبول نمی‌دانست
[ترجمه ترگمان]بازپرس، که مسئول رسیدگی به تعقیب قضایی بود، ظاهرا قبول داشت که سیستم کوپرنیکی را غیرقابل قبول نمی داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A special commissary, Egidius, was sent by the pope to keep an eye on Conrad.
[ترجمه گوگل]یک کمیسر ویژه به نام اگیدیوس توسط پاپ فرستاده شد تا کنراد را تحت نظر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک کمیسر عالی که از طرف پاپ فرستاده شده بود تا مراقب کنراد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Yes. I was the class commissary in charge of studies.
[ترجمه گوگل]آره من کمیسر کلاس مسئول مطالعات بودم
[ترجمه ترگمان]آ ره من رئیس کلاس درس مطالعه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yes, I was the commissary in charge of activities.
[ترجمه گوگل]بله، من کمیسر مسئول فعالیت ها بودم
[ترجمه ترگمان]بله، من مسئول فعالیت های فعالیت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. During my study is well, I have been commissary in charge of studies and class monitor.
[ترجمه گوگل]در طول دوران تحصیلم خوب است، کمیسیاری مسئول مطالعات و نظارت بر کلاس بوده ام
[ترجمه ترگمان]در طول تحصیل من خوب است، من مامور تحقیقات و نظارت بر کلاس هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yes. I was the class commissary in charge of studies ( recreational activities, physical culture, labour ).
[ترجمه گوگل]آره من کمیسر کلاس مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ بدنی، کار) بودم
[ترجمه ترگمان]بله من مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ فیزیکی، نیروی کار)بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was the class commissary in charge of studies.
[ترجمه گوگل]من کمیسر کلاس مسئول مطالعات بودم
[ترجمه ترگمان]من رئیس کلاس درس مطالعه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Commissary wagons with torn canvas covers rocked through the ruts.
[ترجمه گوگل]واگن های کمیساری با روکش های بوم پاره شده از میان شیارها تکان می خوردند
[ترجمه ترگمان]گاری های Commissary با پوشش بریده شده از میان شیارها تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was the class commissary in charge of studies ( recreational activities, physical culture, labour ).
[ترجمه گوگل]من کمیسر کلاس مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ بدنی، کار) بودم
[ترجمه ترگمان]من مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ فیزیکی، نیروی کار)بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sophomore year: Commissary in charge of organization of the League branch of the class.
[ترجمه گوگل]سال دوم: کمیساری مسئول تشکیلات شاخه لیگ کلاس
[ترجمه ترگمان]سال Sophomore: Commissary مسئول سازمان شاخه لیگ دسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ding - ling was a commissary of the authors turning to revolutionary asceticism.
[ترجمه گوگل]دینگ لینگ کمیسر نویسندگانی بود که به زهد انقلابی روی آوردند
[ترجمه ترگمان]دینگ دینگ یک کمیسر از نویسندگان بود که تبدیل به ریاضت انقلابی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lead reader on the platform is our commissary in charge of studies.
[ترجمه گوگل]خواننده اصلی در پلت فرم کمیسر ما مسئول مطالعات است
[ترجمه ترگمان]خواننده پیشرو بر روی سکو کمیسر ما در زمینه مطالعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Identification card commissary and exchange privileges for Medal of Honor recipients and their eligible dependents.
[ترجمه گوگل]کمیسیون کارت شناسایی و امتیازات مبادله برای دریافت کنندگان مدال افتخار و واجدین واجد شرایط آنها
[ترجمه ترگمان]کمیسر کارت شناسایی و امتیازات مبادله برای دریافت مدال افتخار و وابستگان واجد شرایط آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• person entrusted with responsibility; military provisions store; lunchroom, dining room, cafeteria
a commissary is a shop that provides food and equipment in a place such as a military camp or a prison; used in american english.

پیشنهاد کاربران

بپرس