commissar

/ˈkɑːməˌsɑːr//ˈkɒmɪsɑː/

معنی: کمیسر
معانی دیگر: (در شوروی سابق تا سال 1946) وزیر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in the Soviet Union until 1946, the head of a major division of government; minister.

(2) تعریف: a Communist party official responsible for political indoctrination and conformity.

جمله های نمونه

1. He has the authority to act for the commissar.
[ترجمه گوگل]او این اختیار را دارد که برای کمیسر اقدام کند
[ترجمه ترگمان]او قدرت عمل برای the را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The commissar insisted on indexing the book.
[ترجمه گوگل]کمیسر اصرار داشت که کتاب را نمایه کند
[ترجمه ترگمان]The اصرار داشت که این کتاب را شاخص گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Several Bolshevik commissars favoured such a compromise, but Lenin and Trotsky were adamantly opposed and negotiations broke down.
[ترجمه گوگل]چند کمیسر بلشویک طرفدار چنین مصالحه ای بودند، اما لنین و تروتسکی سرسختانه مخالف بودند و مذاکرات شکست خورد
[ترجمه ترگمان]چند حزب بلشویک در Bolshevik به چنین سازشی دست یافتند، اما لنین و تروتسکی به شدت مخالف بودند و مذاکرات به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A street loafer became a commissar.
[ترجمه گوگل]یک لوفر خیابانی کمیسر شد
[ترجمه ترگمان]مرد ولگرد خیابانی کمیسر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. New commissars replaced the provincial governors.
[ترجمه گوگل]کمیسرهای جدید جایگزین استانداران شدند
[ترجمه ترگمان]دهلی نو جایگزین فرمانداران استانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Industrial Bank funds operations center political commissar, chief economist, said Lu.
[ترجمه گوگل]کمیسر سیاسی، اقتصاددان ارشد مرکز عملیات بانک صنعتی، لو گفت
[ترجمه ترگمان]لو لو، اقتصاددان برجسته، گفت که سرمایه گذاران مرکز عملیات سرمایه بانک صنعتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The political commissar, political director and political instructor are organizers of the day-to-day work of the Party committees (Party branches) and leaders of political work.
[ترجمه گوگل]کمیسر سیاسی، مدیر سیاسی و مربی سیاسی سازمان دهندگان کارهای روزمره کمیته های حزب (شاخه های حزب) و رهبران کارهای سیاسی هستند
[ترجمه ترگمان]commissar سیاسی، مدیر سیاسی و مربی سیاسی، سازمان دهنده کاره ای روزانه کمیته های حزب (شاخه حزب)و رهبران کار سیاسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During the confrontation, political commissar of that excitement that he suddenly saw that German and stood up.
[ترجمه گوگل]در جریان برخورد، کمیسر سیاسی از آن هیجان که ناگهان آن آلمانی را دید و بلند شد
[ترجمه ترگمان]در طول این رویارویی، commissar سیاسی آن هیجان، ناگهان آن آلمانی را دید و بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They represented their grievances to the Commissar.
[ترجمه گوگل]آنها شکایات خود را به کمیسر ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شکایات خود را نسبت به the نشان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Societe Generale chief economist, political commissar of the Lu said.
[ترجمه گوگل]اقتصاددان ارشد Societe Generale، کمیسر سیاسی لو گفت
[ترجمه ترگمان]commissar political، اقتصاددان برجسته سیاسی لو گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The system of political commissar in the Red Army was officially proposed at the Sixth National Congress of the CPC.
[ترجمه گوگل]سیستم کمیسر سیاسی در ارتش سرخ رسماً در ششمین کنگره ملی حزب کمونیست چین پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]سیستم of سیاسی در ارتش سرخ به طور رسمی در کنگره ملی ششم حزب کمونیست چین پیشنهاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You ask is food, equipment or a political commissar more important for morales The care of material conditions is a part of leadership.
[ترجمه گوگل]شما بپرسید که آیا غذا، تجهیزات یا یک کمیسر سیاسی برای روحیه مهمتر است مراقبت از شرایط مادی بخشی از رهبری است
[ترجمه ترگمان]شما سوال می کنید که غذا، تجهیزات و یا a سیاسی مهم تر است زیرا مراقبت از شرایط مادی بخشی از رهبری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government's chief commissar for immunisations, Professor David Salisbury, has said that nurses have a "duty" to be immunised against swine flu.
[ترجمه گوگل]پروفسور دیوید سالزبری، کمیسر ارشد دولت برای ایمن سازی، گفته است که پرستاران "وظیفه" دارند که در برابر آنفولانزای خوکی ایمن سازی شوند
[ترجمه ترگمان]دبیر کل دولت برای ایمن سازی، پروفسور دیوید زبری، گفته است که پرستاران وظیفه دارند که در برابر آنفلوآنزای خوکی واکسینه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The commissar is the living embodiment of the Immortal Emperor's own will.
[ترجمه گوگل]کمیسر تجسم زنده اراده خود امپراتور جاودانه است
[ترجمه ترگمان]The تجسم زنده اراده امپراطور Immortal است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمیسر (اسم)
commissar

انگلیسی به انگلیسی

• official, government official, minister; communist party official

پیشنهاد کاربران

بپرس