commingle

/kəˈmɪŋɡl̩//kəˈmɪŋɡl̩/

معنی: بهم امیختن، بهم مخلوط کردن
معانی دیگر: (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: commingles, commingling, commingled
• : تعریف: to mingle or blend; mix.
مشابه: merge, mingle, mix

جمله های نمونه

1. I think I'll commingle some of these blue flowers with the pink ones.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم تعدادی از این گل های آبی را با گل های صورتی ترکیب کنم
[ترجمه ترگمان]فکر کنم یه سری از این گل آبی رو با گل های صورتی روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many towns allow recyclable items to be commingled for collection in a single container.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهرها اجازه می دهند اقلام قابل بازیافت برای جمع آوری در یک ظرف واحد ترکیب شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهرها اجازه پخش مجدد اقلام قابل بازیافت برای جمع آوری در یک کانتینر را نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tears commingled with the blood from the cut on his face.
[ترجمه گوگل]اشک با خون ناشی از بریدگی صورتش آمیخته شد
[ترجمه ترگمان]خون از بریدگی روی صورتش محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fact is inextricably commingled with fiction.
[ترجمه گوگل]واقعیت به طور جدانشدنی با داستان آمیخته شده است
[ترجمه ترگمان]واقعیت به طور جدایی ناپذیری در ارتباط با داستان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The company faces charges that it commingled its own funds with customer funds.
[ترجمه گوگل]این شرکت با اتهاماتی مواجه است که دارایی خود را با وجوه مشتریان ترکیب کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت با اتهاماتی روبرو است که وجوه خود را با سرمایه های مشتریان به هم می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His book commingles sarcasm and sadness.
[ترجمه گوگل]کتاب او طعنه و غم را در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]کتاب کنایه آمیز و غم زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Southwest Securities consented to charges that it commingled firm and customer funds.
[ترجمه گوگل]Southwest Securities با اتهاماتی مبنی بر ترکیب وجوه شرکت و مشتری موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]شرکت اوراق بهادار جنوب غربی به اتهامات مربوط به سرمایه شرکت و مشتریان موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She would never commingle with Friend again.
[ترجمه گوگل]او دیگر هرگز با فرند نمی آید
[ترجمه ترگمان]او دیگر هرگز با دوست خود دوست نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most of the commingled corn is stored in grain elevators, said John Wichtrich, general manager for Aventis CropScience.
[ترجمه گوگل]جان ویچتریچ، مدیر کل Aventis CropScience گفت که بیشتر ذرت مخلوط در آسانسورهای غلات ذخیره می شود
[ترجمه ترگمان]جان Wichtrich، مدیر عمومی for CropScience، گفت که بخش اعظم ذرت در سیلوهای گندم ذخیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Did that commingling of unrelated flavours remind me of another dish, or had it produced a breakthrough in gastronomy?
[ترجمه گوگل]آیا این ترکیب طعم‌های نامرتبط مرا به یاد غذای دیگری می‌اندازد، یا پیشرفتی در غذا شناسی ایجاد کرده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن commingling هیچ وقت پیش از آن بود که من یک ظرف غذای دیگری را به یاد آورم یا آن را در هنر پر خوری تولید کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fragments of silk commingle with old documents amid Wang's expressive oil painting on the canvases.
[ترجمه گوگل]تکه‌هایی از ابریشم با اسناد قدیمی در میان نقاشی‌های رنگ روغن وانگ بر روی بوم‌ها ترکیب می‌شود
[ترجمه ترگمان]تکه هایی از پارچه های ابریشمی با مدارک قدیمی در میان نقاشی روغن expressive وانگ روی بوم نقاشی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Males and females only commingle during mating season, otherwise they live solitary existences .
[ترجمه گوگل]نرها و ماده ها فقط در فصل جفت گیری با هم ترکیب می شوند، در غیر این صورت به صورت انفرادی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]نرها و ماده ها در فصل جفتگیری به تنهایی زندگی می کنند، در غیر این صورت به صورت existences انفرادی (انفرادی)زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There has to be a way to commingle social preferences, economic performance, and long-term environmental goals.
[ترجمه گوگل]باید راهی برای ترکیب ترجیحات اجتماعی، عملکرد اقتصادی و اهداف بلندمدت زیست محیطی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]باید راهی وجود داشته باشد تا اولویت های اجتماعی، عملکرد اقتصادی و اهداف بلندمدت زیست محیطی را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

بهم مخلوط کردن (فعل)
shuffle, commingle

انگلیسی به انگلیسی

• merge, mix, blend; become a part of, join in

پیشنهاد کاربران

بهم امیختن، بهم مخلوط کردن. ( در هم ) آمیختن.
مثال:
If you plant two plants close together, the roots commingle and improve the quality of the soil so that both plants will grow better than if they were separated.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر شما دو گیاه را نزدیک به همدیگر بکارید، ریشه های انها در هم می آمیزند و کیفیت خاک را بهبود می بخشند بنابر این هر دو گیاه از وقتی که به صورت جدای از هم بودند بهتر رشد می کنند.

بپرس