commercial

/kəˈmɜːrʃl̩//kəˈmɜːʃl̩/

معنی: تجاری، تجارتی، برای فروش، بازرگانی
معانی دیگر: (وابسته به) بازرگانی، سوداگرانه، وابسته به مغازه و ساختمان اداری، (خرید و فروش به مقدار زیاد) عمده، (برای مصرف) صنعتی یا بازرگانی، انتفاعی، سودگرای، بهره گرای، سوداگرای، (رادیو و تلویزیون و فیلم) آگهی (بازرگانی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to trade or business.
مترادف: business, mercantile
مشابه: marketable, merchant, vendible

- Our offices are in the commercial district.
[ترجمه گوگل] دفاتر ما در منطقه تجاری هستند
[ترجمه ترگمان] ادارات ما در منطقه تجاری قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you have a commercial account with our bank?
[ترجمه Amir] ایا در بانک ما تو یه حساب تجاری داری؟
|
[ترجمه ووو] یک حساب تجاری در بانک ما دارید |؟
|
[ترجمه گوگل] آیا در بانک ما حساب تجاری دارید؟
[ترجمه ترگمان] تو یه حساب تجاری با بانک ما داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having profit or wealth as the primary aim.
مترادف: profitable
مشابه: mercenary

- There is a good deal of commercial fishing in the gulf.
[ترجمه گوگل] ماهیگیری تجاری خوبی در خلیج وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در خلیج مقدار زیادی ماهی گیری تجاری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These are purely commercial novels.
[ترجمه گوگل] اینها رمان های کاملا تجاری هستند
[ترجمه ترگمان] این ها صرفا رمان های تجاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a commercial endeavor, the project was a failure.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک تلاش تجاری، این پروژه با شکست مواجه شد
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک تلاش تجاری، این پروژه یک شکست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The film was hailed by the critics, but it was not a commercial success.
[ترجمه گوگل] این فیلم مورد استقبال منتقدان قرار گرفت، اما موفقیت تجاری نداشت
[ترجمه ترگمان] این فیلم توسط منتقدان مورد تحسین قرار گرفت، اما این یک موفقیت تجاری نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: supported by advertising rather than by government or public money.
مشابه: private

- She doesn't watch much commercial television.
[ترجمه Hsh] او تبلیغات تلویزیونی را زیاد نگاه نمیکند
|
[ترجمه گوگل] او زیاد تلویزیون تجاری تماشا نمی کند
[ترجمه ترگمان] او تلویزیون تجاری زیادی را تماشا نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: commercially (adv.)
• : تعریف: an advertisement broadcast on television or radio.
مترادف: ad, advertisement

- This is a very convincing commercial for their product.
[ترجمه گوگل] این یک تبلیغ تجاری بسیار قانع کننده برای محصول آنها است
[ترجمه ترگمان] این برای محصول آن ها بسیار قانع کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He got himself a snack during the commercials.
[ترجمه گوگل] او در حین تبلیغات برای خودش یک میان وعده تهیه کرد
[ترجمه ترگمان] او در طول تبلیغات یک اسنک در اختیار خودش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. commercial advertisements have completely saturated the city
شهر از آگهی های تبلیغاتی کاملا اشباع شده است.

2. commercial advertising is a device for stimulating sales
تبلیغ بازرگانی وسیله ای است برای افزایش فروش.

3. commercial agriculture
کشاورزی در سطح گسترده

4. commercial papers
اوراق بهادار بازرگانی

5. commercial sulfuric acid
اسید سولفوریک صنعتی

6. a commercial and industrial bank
بانک بازرگانی و صنعت

7. a commercial package
بسته ی تجارتی

8. entrenched commercial interests
علایق بازرگانی دارای ریشه های عمیق

9. self-liquidating commercial papers
اوراق بهادار خود واریز

10. the commercial section of the french embassy
بخش بازرگانی سفارت فرانسه

11. their commercial demands became so imperious that the government had to act
خواسته های تجارتی آنان آنقدر تحکیم آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.

12. political and commercial relations
روابط سیاسی و بازرگانی

13. residential and commercial property
املاک مسکونی و تجاری

14. the city's commercial area
محله ی بازرگانی شهر

15. the city's commercial zone
محله ی بازرگانی شهر

16. a hiatus in commercial activities
رکود فعالیت های بازرگانی

17. london is a commercial center
لندن مرکز بازرگانی است.

18. miami became the commercial vortex of north and south america
میامی مرکز بازرگانی امریکای شمالی و جنوبی شد.

19. the book was a commercial success
کتاب از نظر مالی پر سود بود.

20. wealth aggregated by their commercial skill
ثروتی که به خاطر مهارت آنها در بازرگانی انباشته شده است

21. educational films as opposed to commercial films
فیلم آموزشی در مقایسه با فیلم تبلیغاتی

22. she works for a large commercial corporation
او برای یک موسسه ی بزرگ بازرگانی کار می کند.

23. the bazaar had honed his commercial skills
بازار،استعداد بازرگانی او را پرورش داده بود.

24. one of the pioneer proponents of commercial aviation
یکی از هواداران پیشتاز هواپیمایی کشوری

25. the city luxuriated into a huge commercial center
شهر به صورت یک مرکز بزرگ بازرگانی شکوفا شد.

26. the mastermind of the world's first commercial jet airliner
پیشگام اولین سرویس بازرگانی هواپیماهای جت در جهان

27. the beauty of the coastal road is marred by commercial signs
تابلوهای تبلیغاتی،زیبایی جاده ی کرانه را مخدوش می کند.

28. They levied religious taxes on Christian commercial transactions.
[ترجمه گوگل]آنها مالیات های مذهبی بر معاملات تجاری مسیحیان وضع کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مالیات های مذهبی را بر معاملات تجاری مسیحی وضع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It calls for the exclusion of all commercial lending institutions from the college loan program.
[ترجمه گوگل]خواستار حذف تمامی مؤسسات وام دهی تجاری از برنامه وام کالج است
[ترجمه ترگمان]این برنامه خواستار حذف همه موسسات وام دهنده تجاری از برنامه وام دانشگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Existing commercial broadcasters claim the new stations are illegal.
[ترجمه گوگل]پخش کننده های تجاری موجود ادعا می کنند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند
[ترجمه ترگمان]شبکه های خبری موجود مدعی هستند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجاری (اسم)
commercial, joinery

تجارتی (صفت)
commercial, mercantile

برای فروش (صفت)
merchant, commercial

بازرگانی (صفت)
commercial, mercantile

تخصصی

[عمران و معماری] تجارتی - تجاری
[صنعت] تجاری، بازرگانی
[حقوق] تجاری، بازرگانی، قابل داد و ستد
[نساجی] بازرگانی - تجارتی - اقتصادی - تجاری
[ریاضیات] صنعتی، غیر دقیق، تجاری، بازاری، تجارتی
[نفت] رس های تجارتی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to buying and selling, pertaining to business
television or radio advertisement
commercial means relating to commerce and business.
a commercial activity involves producing goods to make a profit.
commercial television and radio are paid for by the broadcasting of advertisements between programmes.
a commercial is an advertisement broadcast on television or radio.

پیشنهاد کاربران

تجارتی
از لحاظnoun: آگهی تلویزیونی و رادیویی
از لحاظ adjective: تجاری، بازرگانی
تجاری، تبلیغاتی
مثال: The company aired a commercial during the Super Bowl.
شرکت در حین بازی فینال فوتبال آمریکایی تبلیغاتی پخش کرد.
commercial optimization solver : نرم افزار بهینه سازی تخصصی
حرفه ای
بازاری
commercial architects
معماران بازاری
The music is commercial mean is the song that focused on popular success
Budgetary : بودجه ای
Commercial : تجاری - بازرگانی
Economic : اقتصادی
Financial : مالی
Monetary : پولی
⚠️ نکته به شدت کلیدی ⚠️
Economic یعنی مربوط به اقتصاد و علم اقتصاد و موفقیت کسب و کار اما
...
[مشاهده متن کامل]

Economical یعنی به صرفه، نه چندان گران، قابل خرید، استطاعت پذیر، مقرون به صرفه/ صرفه جو ( فرد ) / کم مصرف، میانه رو در مصرف ( وسیله یا دستگاه )
البته گاهی Economic به معنای مقرون به صرفه هم میاد ولی بهتره اونارو همون طور که الان نام بردم استفاده کنید

اگهی تلوزیون یا رادیو
بازاری. سودبرانگیز
تجاری
پیام بازرگانی
تبلیغات تلویزیونی
آگهی تبلیغاتی
صنعتی
تبلیغات تلوزیونی یا رادیویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس