commend

/kəˈmend//kəˈmend/

معنی: ستودن، ستایش کردن
معانی دیگر: تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commends, commending, commended
مشتقات: commendable (adj.), commendably (adv.)
(1) تعریف: to cite with praise, as for some act or service.
مترادف: congratulate, hail, laud, praise
متضاد: admonish, castigate, censure, chide, criticize, vilify
مشابه: acclaim, applaud, cite, extol, promote, recognize

- His captain commended him for his bravery.
[ترجمه گوگل] کاپیتان او را به خاطر شجاعتش تحسین کرد
[ترجمه ترگمان] سروان او را به خاطر شجاعت او ستایش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I commend you on your choice of this restaurant.
[ترجمه ساناز] از اینکه این رستوران رو انتخاب کردید، سپاسگزارم. ( برایم قابل ستایش است )
|
[ترجمه گوگل] انتخاب شما از این رستوران را به شما تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان] من تو رو از انتخاب این رستوران ستایش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to endorse (someone); recommend.
مترادف: endorse, recommend
مشابه: acclaim, back, commit, direct, promote, sanction

(3) تعریف: to place in someone's care; entrust.
مترادف: commit, consign, delegate, entrust, trust
مشابه: transfer

جمله های نمونه

1. i commend myself to you, o, god
خود را به تو می سپارم ای خدا!

2. Everyone commended the mayor's thrifty suggestion.
[ترجمه گوگل]همه از پیشنهاد صرفه جویانه شهردار استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]همه پیشنهادها شهردار را ستودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Florence commended the baby to her aunt's care.
[ترجمه Spring] فلورانس مراقبت از کودک را به عمه اش سپرد
|
[ترجمه گوگل]فلورانس نوزاد را به عمه اش تحسین کرد
[ترجمه ترگمان]فلورانس کودک را به مراقبت عمه اش ستایش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The truth is that we all like to be commended for good work.
[ترجمه گوگل]حقیقت این است که همه ما دوست داریم برای کارهای خوب مورد تحسین قرار بگیریم
[ترجمه ترگمان]حقیقت این است که همه ما دوست داریم برای کاره ای خوب مورد تقدیر قرار بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This TV play does not seem to commend itself to me.
[ترجمه لیدا] به نظر نمی رسد این برنامه تلویزیونی مورد تایید باشه
|
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد این نمایش تلویزیونی خودش را به من تحسین کند
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این بازی تلویزیون خودش را به من بسپارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We should commend good people and good deeds.
[ترجمه گوگل]باید از افراد خوب و کارهای خوب تقدیر کرد
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم خوب و کاره ای خوب را ستایش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I should like to commend this dictionary to you.
[ترجمه گوگل]من می خواهم این فرهنگ لغت را به شما تحسین کنم
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد این فرهنگ لغت را برای شما تعریف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I commend Ms. Orth on writing such an informative article.
[ترجمه گوگل]من خانم اورث را برای نوشتن چنین مقاله آموزنده ای تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان]من خانم \"orth\" رو برای نوشتن همچین مقاله ای از شما ستایش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We commend her soul to God.
[ترجمه گوگل]روحش را به خدا می سپاریم
[ترجمه ترگمان]روحش را به خدا می سپارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The plan did not commend itself to the Allies.
[ترجمه گوگل]این طرح خود را به متفقین تحسین نکرد
[ترجمه ترگمان]این طرح خود را به متفقین نشان نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can commend it to him as a realistic course of action.
[ترجمه گوگل]من می توانم آن را به عنوان یک اقدام واقع بینانه به او تحسین کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم آن را به عنوان یک راه واقع گرایانه از عمل تحسین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I want to commend my little brother to your care.
[ترجمه گوگل]من می خواهم برادر کوچکم را به مراقبت شما بسپارم
[ترجمه ترگمان]من می خواهم برادر کوچک خود را به مراقبت شما می سپارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The movie has little to commend it .
[ترجمه گوگل]فیلم برای ستایش چندانی ندارد
[ترجمه ترگمان] فیلم یه کم ازش تمجید می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ian McKellen's performance had much to commend it .
[ترجمه گوگل]عملکرد یان مک‌کلن برای تمجید از آن بسیار بود
[ترجمه ترگمان]نمایش \"ایان مک کالن\" چیزای زیادی برای ستایش از اون داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I commended the chef on the excellent meal. I later wrote to commend him to his employer, the restaurant owner.
[ترجمه گوگل]من سرآشپز را بابت غذای عالی تحسین کردم بعداً نامه ای نوشتم تا او را به کارفرمایش، صاحب رستوران، تحسین کنم
[ترجمه ترگمان]من از آشپز در غذای عالی تشکر کردم بعدها نوشتم که او را به کارفرمای خود، صاحب رستوران، می سپارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Colleagues, I commend this report to you.
[ترجمه گوگل]همکاران، این گزارش را به شما پیشنهاد می کنم
[ترجمه ترگمان]همکاریم، این گزارش رو به شما می سپارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His ideas do not commend themselves to me.
[ترجمه گوگل]ایده های او خود را به من تحسین نمی کند
[ترجمه ترگمان]افکار او خودشان را به من ستایش نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The proposed site has much to commend it.
[ترجمه گوگل]سایت پیشنهادی چیزهای زیادی برای ستایش دارد
[ترجمه ترگمان]این سایت پیشنهاد زیادی برای ارزیابی آن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستودن (فعل)
eulogize, praise, worship, adore, commend, extol, glorify, glory

ستایش کردن (فعل)
eulogize, praise, worship, adore, commend, glorify, pay tribute, laud

انگلیسی به انگلیسی

• praise; recommend; give to for safekeeping
if you commend someone or something, you praise them formally to other people; a formal word.
if something commends itself to you, you approve of it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : commend
اسم ( noun ) : commendation
صفت ( adjective ) : commendable
قید ( adverb ) : commendably
تقدیر کردن
آفرین، احسنت
ستودن
1 - ستایش کردن، تعریف و تمجید کردن
2 - سپردن، واگذار کردن
ستودن formal
I commend you for the good job you do for the community
تجلیل کردن، ستودن، تقدیر بعمل آوردن، تحسین کردن، تعریف کردن
تقدیر کردن، حمایت کردن
commend itself to somebody چیزی خودش را در برابر کسی ثابت کردن
the pride engine mechanism could not commend itself to Iranian populace
تعریف کردن. تحسین کردن . ستودن
تحویل دادن
واگذارکردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس