coming to terms

انگلیسی به انگلیسی

• accepting, making peace with

پیشنهاد کاربران

Come to accept ( a new and painful or difficult event or situation ) ; reconcile oneself to.
قبول کردن/پذیرفتن/ساختن وقایع یا موقعیت های دردناک و دشوار زندگی.
مثال:
She had come to terms with the tragedies in her life.
مجبور شده بود با مصیبت های زندگی اش بسازد.
عادت کردن، خو گرفتن
مثال:
Come to terms with modern life
به توافق رسیدن
مثال:
The company has come to terms with the union.
توافق داشتن
توافق نظر
کنار آمدن با

بپرس