comforting

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: comfortingly (adv.)
(1) تعریف: serving or intending to relieve grief, worry, or other distress.
متضاد: formidable, heartbreaking
مشابه: quiet

- She wept at the funeral, but she found the minister's words comforting.
[ترجمه فاطمه] او در مراسم تدفین گریه کرد، اما سخنان کشیش او را آرام کرد.
|
[ترجمه گوگل] او در مراسم تشییع جنازه گریه کرد، اما سخنان وزیر برای او آرامش بخش بود
[ترجمه ترگمان] او در مراسم تدفین گریه می کرد، اما کلمات نخست وزیر را دلداری می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were relieved when they heard the comforting news that their son had survived the accident.
[ترجمه گوگل] با شنیدن این خبر دلگرم کننده مبنی بر زنده ماندن پسرشان از تصادف، خیالشان راحت شد
[ترجمه ترگمان] آن ها از شنیدن خبر آرامش بخش که پسرشان از حادثه جان سالم به در برده بود، احساس آسودگی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: serving or intending to calm the nerves or to relieve physical discomfort.

- The warm water was so comforting that she nearly fell asleep in the bath.
[ترجمه گوگل] آب گرم آنقدر آرامش بخش بود که تقریباً در حمام به خواب رفت
[ترجمه ترگمان] آب گرم چنان آرامش بخش بود که نزدیک بود در حمام بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the soft music was very comforting
موسیقی ملایم بسیار آرامبخش بود.

2. Thank you for comforting me when I'm sad.
[ترجمه گوگل]ممنون که وقتی ناراحتم بهم آرامش میدید
[ترجمه ترگمان]ممنون که وقتی غمگین هستم به من دلداری می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's comforting to know I can call my parents any time.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که می‌توانم هر زمان که بخواهم با والدینم تماس بگیرم
[ترجمه ترگمان]خیلی آرامش بخش است که بدانم می توانم هر وقت به پدر و مادرم زنگ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a comforting thought that at least her father hadn't suffered.
[ترجمه گوگل]این یک فکر آرامش بخش بود که حداقل پدرش رنج نرفته بود
[ترجمه ترگمان]این فکر آرامش بخش بود که حداقل پدرش رنج نکشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gave his mother a comforting squeeze as he left.
[ترجمه گوگل]هنگام رفتن به مادرش فشاری آرام بخش داد
[ترجمه ترگمان]همین که از اتاق خارج شد به مادرش فشاری آرامش بخش به مادرش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She found his voice strangely comforting.
[ترجمه گوگل]او صدای او را به طرز عجیبی آرامش بخش یافت
[ترجمه ترگمان]صدایش به طرز عجیبی آرامش بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His comforting words helped to sustain me in my faith during those dark days.
[ترجمه گوگل]سخنان آرامش بخش او کمک کرد تا در آن روزهای تاریک ایمانم را حفظ کنم
[ترجمه ترگمان]کلمات آرامش بخش او به حفظ من در طی آن روزه ای تاریک کمک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's comforting to know that you'll be there.
[ترجمه گوگل]اینکه بدانی آنجا خواهی بود، آرامش بخش است
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت است که شما هم آنجا خواهید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He just wants a comforting kiss and a cuddle and he'll be all right.
[ترجمه گوگل]او فقط یک بوسه آرامش بخش و یک نوازش می خواهد و حالش خوب می شود
[ترجمه ترگمان]اون فقط می خواد یه بوسه آرامش بخش و یه بغل نوازش کنه و حالش خوب می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Relatives are tonight comforting the distraught parents.
[ترجمه گوگل]اقوام امشب به والدین مضطرب دلداری می دهند
[ترجمه ترگمان]بستگان آن ها امشب والدین پریشان را تسلی می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hot soup is very comforting on a cold winter's day.
[ترجمه گوگل]سوپ داغ در یک روز سرد زمستانی بسیار آرامش بخش است
[ترجمه ترگمان]سوپ گرم در یک روز سرد زمستانی بسیار آرامش بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was tagging along, comforting a man in misery until he started teaching.
[ترجمه گوگل]من با هم تگ می‌کردم و به مردی در بدبختی آرامش می‌دادم تا اینکه شروع به تدریس کرد
[ترجمه ترگمان]من دست به دست و پا چلفتی بودم، تا اینکه شروع به درس دادن کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's comforting that on an adjacent sound stage they are making a comedy called Otto: The Love Story.
[ترجمه گوگل]مایه ی آرامش است که روی صحنه ی صدای مجاور، در حال ساخت یک کمدی به نام اتو: داستان عشق هستند
[ترجمه ترگمان]آرامش بخش است که در یک مرحله صدای مجاور، آن ها کمدی به نام اوتو را می سازند: داستان عشق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He said he was comforting her.
[ترجمه گوگل]گفت که به او دلداری می دهد
[ترجمه ترگمان]او گفت که او را دلداری می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• consoling, encouraging, heartening, reassuring, bringing relief

پیشنهاد کاربران

First of all معنی comfort میشه :[ آرامش - آسایش - آسودگی - تسلی - دلداری ( n ) / دلداری دادن - آرامش دادن - تسکین دادن ( v ) ]
پس :
Comforting Whispers : زمزمه های آرامش بخش
*مترادف comfort میتونیم بگیم console یا solace که میشن تسلی و دلداری و آرامش دادن
...
[مشاهده متن کامل]

*مترادف comforting میتونیم بگیم soothing یا calming یا consolatory یا relaxing یا relieving یا pacifying یا و . . . ولی soothing و relaxing نزدیکترن بهش
Hum : زمزمه کردن با دهان بسته ( v ) ا humming : اسمش هست به معنای زمزمه ی زیر لبی ( n )
Whisper : زمزمه کردن با دهان باز ( v ) / زمزمه ( n )

قوت قلب دهنده، تسلی بخش
اطمینان بخش
آرامش دهنده، آرامش بخش

بپرس