comfort

/ˈkəmfərt//ˈkʌmfət/

معنی: راحت، مایه تسلی، اسایش، اسودگی، دلداری دادن، اسایش دادن، تسهیل کردن
معانی دیگر: تسلی دادن، تسکین دادن، آرام بخشیدن، راحتی دادن به، آرامش دادن، راحت کردن، (مایه ی) تسلی، دلخوشی، آسایش، رفاه، وسیله ی راحتی، (جمع) تسهیلات، (حقوق) معاونت کردن، کمک کردن، یاری کردن، یاوری، معاونت (امروزه فقط به این صورت به کار می رود: کمک و معاونت and comfort aid)، روپوش تختخواب، روکش بستر، دلداری دادن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: comforts, comforting, comforted
• : تعریف: to give (someone) relief and strength in trouble or distress.
مترادف: calm, cheer, console, ease, relieve, solace, support
متضاد: afflict, chill, distress, hurt, trouble
مشابه: alleviate, assuage, encourage, nourish, pacify, pamper, restore, revive, soothe, succor, sustain

- She tried to comfort her grieving friend.
[ترجمه A.A] او سعی کرد دوست غمگینش را دلداری دهد
|
[ترجمه گوگل] سعی کرد به دوست غمگینش دلداری دهد
[ترجمه ترگمان] سعی کرد دوست grieving را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a condition of bodily well-being or ease.
مترادف: calm, contentment, ease, peace, quietude, rest, serenity, tranquillity, well-being
متضاد: affliction, discomfort, distress, misery, pain, suffering
مشابه: cheer, consolation, happiness, repose

- The nurses do their best for the comfort of their patients.
[ترجمه A.A] پرستاران بهترین رسیدگی را برای تسکین بیمارانشان انجام میدهند
|
[ترجمه ترجمه اَوین،بید بنفش] پرستاران برای راحتی بیماران خود، بهترین عملکردشان را انجام میدهند.
|
[ترجمه گوگل] پرستاران تمام تلاش خود را برای آسایش بیماران خود انجام می دهند
[ترجمه ترگمان] پرستاران برای راحتی بیماران خود نهایت تلاش خود را می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was lying there in great comfort on the couch.
[ترجمه A.A] او در کمال آرامش روی کاناپه خوابیده بود
|
[ترجمه mohamadda333] او در کمال آرامش روی مبل دراز کشیده بود
|
[ترجمه گوگل] او با راحتی زیاد روی کاناپه دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان] روی کاناپه دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being without distress, disturbance, or trouble.
مترادف: ease
متضاد: distress, trouble, woe

- She had lived a life of comfort until her husband died.
[ترجمه گوگل] او تا زمان مرگ شوهرش در آسایش زندگی کرده بود
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که شوهرش مرد، زندگی راحتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: relief and strength given to one in trouble or distress.
مترادف: cheer, consolation, relief, solace, support
مشابه: condolence, encouragement, strength, sympathy

- The minister tries to bring comfort to some of the troubled members of his congregation.
[ترجمه گوگل] وزیر سعی می کند به برخی از اعضای مشکل دار جماعت خود آرامش دهد
[ترجمه ترگمان] این وزیر می کوشد تا به برخی از اعضای مشکل دار جماعت خود دلداری دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the giver of such relief and strength.
مترادف: comforter, consolation, helper, solace
مشابه: cheer, friend, refuge, security blanket, strength, succor, supporter

- Her husband was a great comfort to her when she was in the hospital.
[ترجمه موسوی] وقتی که او در بیمارستان بود شوهرش برایش مایه ی آزامش بسیار بود
|
[ترجمه گوگل] شوهرش وقتی در بیمارستان بود برای او آرامش زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] شوهرش وقتی در بیمارستان بود، برایش آرامش بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. comfort him for he is sad
او را دلداری بده زیرا که مغموم است.

2. relative comfort
راحتی نسبی

3. silken comfort
راحتی پرتجمل

4. cold comfort
راحتی کم،تسکین جزیی،دل خوش کنک

5. he lives in wealth and comfort
او در ناز و نعمت زندگی می کند.

6. her voice irradiated strength and comfort
صدای او نیروبخش و آرام بخش بود.

7. they were abandoned naked of comfort
آنها را بدون وسایل رفاه رها کرده بودند.

8. our hotels offer the utmost in comfort and luxury
هتل های ما بیشترین میزان راحتی و تجمل را عرضه می کنند.

9. your visit will give her some comfort
دیدار شما مایه ی تسلی او خواهد بود.

10. the child was her only love and comfort
کودک یگانه عشق و دلخوشی او بود.

11. i was accommodated with all the means of comfort
تمام وسایل آسایش را برایم فراهم آوردند.

12. the hotel is equipped with the latest means of comfort
هتل به جدیدترین وسایل راحتی مجهز شده است.

13. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز برای تسلی دادن از خانواده داغدار دیدن کرد
[ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All our sports shoes are designed for comfort and performance.
[ترجمه گوگل]تمام کفش های ورزشی ما برای راحتی و عملکرد طراحی شده اند
[ترجمه ترگمان]تمام کفش های ورزشی ما برای راحتی و عملکرد طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It suffices to comfort her with only a few words.
[ترجمه گوگل]تنها با چند کلمه دلداری او کافی است
[ترجمه ترگمان]برای تسلی دادن فقط چند کلمه کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This new design will offer undreamed-of levels of comfort, safety and speed.
[ترجمه گوگل]این طراحی جدید سطوح بی‌نظیری از راحتی، ایمنی و سرعت را ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این طرح جدید سطح آسایش، ایمنی و سرعت را ارائه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His large income enabled him to live in comfort.
[ترجمه گوگل]درآمد زیاد او را قادر ساخت تا در آسایش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]درآمد کلان او را قادر ساخت تا در آرامش زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. That will comfort yours.
[ترجمه گوگل]این باعث آرامش شما می شود
[ترجمه ترگمان] این باعث آرامش تو میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Comfort is better than pride.
[ترجمه گوگل]راحتی بهتر از غرور است
[ترجمه ترگمان]آسایش بهتر از غرور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He grew up in the comfort of the Surrey stockbroker belt.
[ترجمه گوگل]او در آسایش کمربند دلال سهام ساری بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]او در آرامش کمربند ساری بزرگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راحت (اسم)
tranquility, comfort, tranquillity

مایه تسلی (اسم)
solace, comfort

اسایش (اسم)
rest, welfare, weal, comfort, easement

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

دلداری دادن (فعل)
console, comfort

اسایش دادن (فعل)
comfort

تسهیل کردن (فعل)
simplify, facilitate, comfort

تخصصی

[عمران و معماری] آسایش - راحتی

انگلیسی به انگلیسی

• coziness; relief; consolation; comfortable state; someone or something which brings comfort
bring relief; encourage; console
comfort is the state of being physically or mentally relaxed.
you can refer to a pleasant style of life in which you have everything you need as comfort.
comforts are things that make your life more pleasant or help you stop worrying.
if you comfort someone, you make them feel less worried or unhappy.

پیشنهاد کاربران

1. آسایش. راحتی 2. رفاه 3. دلداری. تسلی 4. وسایل اسایش. وسایل رفاهی 5. مایه تسلی. 6. دلداری دادن. تسلی دادن. ارامش بخشیدن. ارام کردن
مثال:
travel in comfort
مسافرت در رفاه و آسایش و راحتی
words of comfort
...
[مشاهده متن کامل]

الفاظی در جهت دلداری و تسلی
a friend tried to comfort her
یک دوست سعی کرد که او را تسلی و دلداری بدهد. /یک دوست سعی کرد که او را آرام کند.

در حالت جمع، به معنی امکانات، تسهیلات می باشد.
راحتی
مثال: She found comfort in her friend's words.
او در کلمات دوستش راحتی پیدا کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
مبل راحتی
رفاه مادی
آسایش مادی ( در مقابل معنوی ) : material comfort
یاور ، پشتیبان ، نقطه قوت
در معماری: آسایش
Comfort Zone
محدوده ی آسایش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : comfort
✅️ اسم ( noun ) : comfort / comforter
✅️ صفت ( adjective ) : comfortable / comforting
✅️ قید ( adverb ) : comfortably / comfortingly
راحتی ، آرامش، مایه ی آرامش ( noun )
آرام کردن ( verb )
آرامش خاطر
راحتی . اسودگی
comfort :
راحت - وسیله راحتی - راحتی - آسایش - آسودگی - آرامش - تسلی - دلداری - کمک - یاوری .
محافظت، پناهگاه
نقطه ی اطمینان
دلداری دادن
آروم کردن. دلداری دادن. همدردی کردن
تسلی خاطر

وسیله راحتی
رفاه
راحت،
وسیله ی راحتی
دلگرمی
Offer/Proffer/Provide/Give Comfort
دلگرمی دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس