rise
بلند شدن
I guarantee that the sun will come up in the morning
۱. پیش آمدن، اتفاق افتادن ( معمولا غیرمنتظره )
۲. ( به سمت کسی ) آمدن ( با حرف اضافه to )
۳. مطرح شدن، مورد صحبت قرار گرفتن
۴. ( ایده، حرف ) به ذهن کسی رسیدن ( با حرف اضافه with )
if a job or an opportunity come up, it becomes available
to happen, usually unexpectedly
Come up with a sth
ایده ی یه چیزی رو داشتن
مطرح شدن ( سوال ) ( مثلا در جلسه امتحان )
Something’s come up
یه مشکلی پیش اومده
پیش رفتن
ارتقاء یافتن
بالا آمدن
come up with something
to think of an idea, answer etc / to produce an amount of money
اینجا معنی یافتن و پیدا کردن میده
They have been scrambling to come up with ways
آنها در تلاش هستند تا راه هایی بیابند - آنها برای پیدا کردن راه هایی به تکاپو افتاده اند
ارائه دادن
✔️ پیش آمدن - اتفاق افتادن
✔️ نیاز شدن ( به تناسب موقعیت )
. . .
I don’t think I need to think about geography in my daily life too often, but it does ⭐come up⭐ occasionally. For example, when planning a trip or trying to understand news from around the world
مواجه شدن ( با یک مشکل )
روبه رو شدن
مجبور بودم پا به پای او بدوم تا اینکه با او همراه باشم.
تعامل کردن
به عنوان مثال
The progress and well being of humanity depend on our capacity to come up with new ideas and creations
به معنای پیشرفت و رفاه انسانی وابسته استظرفیت ما در تعامل ایده و خلاقیت های جدید.
آمدن ، جلو آمدن ، پیش آمدن ، ظاهر شدن
رو شدن ، رو کردن
پدیدار شدن ، ظهور یافتن
Happen
come up to somebody
نزد کسی رفتن
The friendly animals came up to the girl
come up to somebody
نزد کسی رفتن
The friendly animals came up to the girl
come up with sth
به چیزی رسیدن
If I focus hard enough, I can come up with the right answer
نزدیک شدن برای صحبت در امریکا
1 - مطرح کردن.
2 - ارائه کردن.
۱ - پیش آمدن arise
۲ - آمدن ، مطرح شدن
۳ - نزدیک آمدن
هم معنی با phenomenon, occur , happen , take place به معنای اتفاق افتادن حالا چه سهوا چه عمدا ، means happening something either deliberately or accidentally
در جایی یا مکانی حاضر شدن
پیش آمدن ؛ مطرح شدن
# I've got to go, something has just come up at home and I'm needed there
# a young girl came up to me and asked for money
# What points came up at the meeting?
# If the subject of divorce comes up, try to change the subject
رخ داد
بوجود اومد
پیش اومد
برگرد
پیش امدن /پیشامد کردن
پدیدار شدن
A wish ( or solution ) comes up
Come up with solution
to suggest or think of an idea or plan: come up with a plan/idea/solution
They came up with a plan to make us more efficient
با طرح ، ایده و برنامه ریزی کردن به یک راه حل دست پیدا کردن ✌
Appear
به نظر رسیدن ، ظاهر شدن
1پیدا کردن ( راه حل یا پاسخ ) ، 2رونمایی، رو کردن ( محصول جدید ) :برای مثال مایکروسافت محصول جدیدی رو کرده. 3جور کردن ( پول ) :چطور این مقدار پول جور کنم!!
بالا امدن از طریق سرچ کامپیوتری
we’ll give a call if anything comes up. اگه خبری شد بهت زنگ می زنیم ( در جایی که مثلا درخواست کار در شغلی رو کردیم )
Come up جدا کردن ، تفکیک کردن ( در مواقعی خیلی کم معنی میدهد )
رعایت کردن
بیشتر به معنای پیدا شدن، ظاهر شدن:یه شغل خوب تو کارخانه پیدا شده!! یا اطلاعات لازم رو صفحه کامپیوتر میاد یا ظاهر میشه*پیشامد، پیش آمدن:این مورد تا حالا پیش نیومده!! *به طرف، به سوی:پسره بطرفم اومد و سلام کرد*پیدا کردن راه حل، یه فکری براش میکنم:راه خوبی برای پول در آوردن پیدا کردم ( come up with )
دست پیدا کردن
به نتیجه ای رسیدن
آماده شدن
A: Two Martinis please.
Waiter: Coming up!
در این مکالمه به معنی در حال آماده شدن رو میدهد.
سر رسیدن با
He's come up with a new way to use up cold chicken.
او با روش جدیدی برای استفاده از گوشت مرغ سرد سررسید.
رفتن به طرف کسی
اشاره کردن یا حرف زدن در مورد چیزی
بالا آمد خورشید و ماه ( طلوع کردن )
First ill give u time ti come up yourself
بهت اول یه زمانی میدم که خودتو تسلیم کنی
یا خودتونشون بدی
Come up with
ابداع، اختراع
think of, be struck with, invent ( an idea )
راه افتادن و رونق گرفتن یک کسب و کار
طلوع کردن و بالا آمدن ماه و خورشید در آسمان، تا جایی که بتوان آن ها را دید.
بیرون آمدن گیاهان از زمین
مشکل به وجود آمدن ( به طوری که انسان را تحت تاثیر خود قرار دهد. )
ارتقاء شغلی پیدا کردن
برخورد کردن
رو کردن
By stating the problem in these exact terms helps engineers come up with solutions
اگر مسأله را به چنین زبان دقیقی بیان کنید، به مهندسان کمک می کند تا راه حل های شان را رو کنند.
Be Coming up: ( به صورت زمان استمراری ) در شرف وقوع - در شرف شروع
Collins:👇👇👇👇👇👇If something�is coming up, it is about to happen or take place. Eg: We’ve got a busy period coming up in a couple of weeks.
... [مشاهده متن کامل]
دوره پر مشغله ای رو تا دو هفته بعد در پیش رو داریم.
Eg: My exams are coming up soon. �
امتحانام داره شروع میشه.
Eg: Tide's comng up the beach.
تو ساحل داره جزر و مد میشه.
پیش امدن
طلوع کردن
come up=think of
نظر -
پیدا کردن
مواجه شدن
His number finally came up. شمارش برنده شد. شمارش درامد. ( قرعه کشی )
● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن
Come up with: پول چیزی را جور کردن
●Come to sb: پیش کسی آمدن، جلو آمدن
●Come up to a place: جایی رفتن یا اومدن ) معمولا به سمت شمال منطقه ای که هستی )
●مطرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن ( موضوع یا شخصی )
... [مشاهده متن کامل]
● به وجود آمدن، فراهم شدن ( فرصت یا شغل )
● be coming up: سر رسیدن، شروع شدن
● بالا آوردن غذا
■ coming ( right ) up: الساعه، همین الان حاضر میشه ( در مورد غذا )
فرا رسیدن - برگزار شدن
. the Oscars are coming up on 2 March
Happen suddenly and change your plans
مطرح کردن راه حل
ظاهر شدن
( در جلسه / صحبت ) به میون آوردن
رسیدن یک ایده به ذهن
بزودی رخ دادن یا اتفاق افتادن ، مطرح کردن ، مطرح شدن ، در دسترس قرار گرفتن، ظاهرشدن، ذکرکردن یا اشاره کردن به موضوعی
کنار آمدن
فرارسید
come up:
1 پول جور کردن
2 ایده دادن، از خود چیزی درآوردن
if a problem or difficulty comes up, it
( appears or starts to affect you ( SYN arise
رفتن ، رفتن به
What point came up at the meeting?
مطرح شدن
to come near or approach
to compare with or equal something in value, size, standards, etc
سر و کله یه نفر پیدا شدن
مطرح کردن
آمدن come up with the craziest ideas
روبرو شدن
جور در امدن
پیشرفت کردن
به وجود آمدن
طرح کردن
نزدیک شدن برای صحبت
پیش آمدن _اتفاق افتادن
به یاد آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٠)