come unstuck

انگلیسی به انگلیسی

• break down, fall apart (e.g., "it is so unfortunate, their marriage came unstuck after only a year and a half")

پیشنهاد کاربران

وا دادن
کم آوردن
She came unstuck in the last part of the exam
او در آخرین بخش امتحان وا داد ( کم آورد )
It was in the third round of the championships that they came
در دور سوم مسابقات قهرمانی بود که آنها وا دادند ( کم آوردند )
گیر کردن
موفق نبودن
شکست خوردن
She came unstuck in the last part of the exam
او در آخرین بخش امتحان گیر کرد ( نتوانست عبور کند/موفق نبود/شکست خورد )
کاملا شکست خوردن_ شکست بدی خوردن
INF ) fail completely )

بپرس