come to terms : به معنی به توافق رسیدن است . در مورد مشکلات و گرفتاریها انگار آدم با خودش به توافق می رسه که با گرفتاریها کنار بیاد .
### 💡 **معانی مختلف come to terms with something:**
1. **To accept a painful or unpleasant reality**
... [مشاهده متن کامل]
پذیرفتن یک واقعیت تلخ یا ناراحت کننده
2. **To adapt emotionally to a major change**
سازگار شدن احساسی با یک تغییر بزرگ
3. **To reach an agreement or understanding ( with someone ) **
به توافق یا تفاهم رسیدن ( معمولاً در مذاکره یا مشاجره )
4. **To stop denying and start processing something difficult**
دست کشیدن از انکار و شروع به درک یا پذیرش یک مسأله دشوار
5. **To reconcile oneself to a loss, failure, or situation out of one’s control**
کنار آمدن با شکست، فقدان یا شرایطی که کنترلش را نداری
1. **After years of denial, she finally came to terms with the fact that her marriage was over. **
بعد از سال ها انکار، او بالاخره با این واقعیت کنار آمد که ازدواجش تمام شده است.
2. **It took him months to come to terms with losing his job, especially since it had defined his identity. **
ماه ها طول کشید تا با از دست دادن شغلش کنار بیاید، به خصوص چون آن شغل بخش مهمی از هویتش بود.
3. **Coming to terms with her mother’s death was the hardest thing she had ever faced. **
کنار آمدن با مرگ مادرش سخت ترین چیزی بود که تا به حال با آن روبه رو شده بود.
4. **They eventually came to terms with each other after a long legal battle over the inheritance. **
آن ها سرانجام بعد از یک دعوای حقوقی طولانی درباره ی ارث، با هم به توافق رسیدند.
5. **He struggled to come to terms with the fact that not all dreams can be achieved. **
او سختش بود که با این حقیقت کنار بیاید که همه رویاها قابل تحقق نیستند.
6. **The community is still trying to come to terms with the aftermath of the earthquake. **
جامعه هنوز در تلاش است با پیامدهای زلزله کنار بیاید.
7. **She never truly came to terms with her decision to leave the country, despite its benefits. **
او هیچ وقت واقعاً با تصمیمش برای ترک کشور کنار نیامد، با وجود همه ی مزایای آن.
8. **Coming to terms with aging is something many people struggle with in silence. **
کنار آمدن با پیری چیزی است که بسیاری از مردم در سکوت با آن دست و پنجه نرم می کنند.
9. **He came to terms with his past mistakes and began rebuilding his relationships. **
او با اشتباهات گذشته اش کنار آمد و شروع به بازسازی روابطش کرد.
10. **The sooner we come to terms with the environmental crisis, the better chance we have of solving it. **
هر چه زودتر با بحران زیست محیطی کنار بیاییم، شانس بیشتری برای حل آن داریم.
chatgpt
### 💡 **معانی مختلف come to terms with something:**
... [مشاهده متن کامل]
پذیرفتن یک واقعیت تلخ یا ناراحت کننده
سازگار شدن احساسی با یک تغییر بزرگ
به توافق یا تفاهم رسیدن ( معمولاً در مذاکره یا مشاجره )
دست کشیدن از انکار و شروع به درک یا پذیرش یک مسأله دشوار
کنار آمدن با شکست، فقدان یا شرایطی که کنترلش را نداری
بعد از سال ها انکار، او بالاخره با این واقعیت کنار آمد که ازدواجش تمام شده است.
ماه ها طول کشید تا با از دست دادن شغلش کنار بیاید، به خصوص چون آن شغل بخش مهمی از هویتش بود.
کنار آمدن با مرگ مادرش سخت ترین چیزی بود که تا به حال با آن روبه رو شده بود.
آن ها سرانجام بعد از یک دعوای حقوقی طولانی درباره ی ارث، با هم به توافق رسیدند.
او سختش بود که با این حقیقت کنار بیاید که همه رویاها قابل تحقق نیستند.
جامعه هنوز در تلاش است با پیامدهای زلزله کنار بیاید.
او هیچ وقت واقعاً با تصمیمش برای ترک کشور کنار نیامد، با وجود همه ی مزایای آن.
کنار آمدن با پیری چیزی است که بسیاری از مردم در سکوت با آن دست و پنجه نرم می کنند.
او با اشتباهات گذشته اش کنار آمد و شروع به بازسازی روابطش کرد.
هر چه زودتر با بحران زیست محیطی کنار بیاییم، شانس بیشتری برای حل آن داریم.
سازگاری ، کنار آمدن ، وفق دادن خود با شرایط موجود