🔸 معادل فارسی:
با خودش کنار اومدن / پذیرش خود / آشتی با درون / قبول واقعیت های شخصی
در زبان محاوره ای:
با خودش کنار اومد، خودش رو پذیرفت، دیگه با خودش جنگ نمی کنه، با گذشته ش آشتی کرد
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( روان شناختی – احساسی ) :
رسیدن به مرحله ای از پذیرش درونی نسبت به گذشته، اشتباهات، ویژگی های شخصیتی یا تصمیمات زندگی
مثال: She finally came to terms with herself and stopped blaming her past.
بالاخره با خودش کنار اومد و دیگه گذشته شو سرزنش نکرد.
2. ( درمانی – تحول شخصی ) :
پذیرش واقعیت های دردناک یا پیچیده ی درونی به عنوان بخشی از فرآیند درمان یا رشد فردی
مثال: Therapy helped him come to terms with himself.
درمان باعث شد با خودش کنار بیاد.
3. ( معنوی – فلسفی ) :
رسیدن به آرامش درونی از طریق شناخت و پذیرش خود، گاهی در مسیر معنویت یا خودشناسی
مثال: He traveled alone to come to terms with himself.
تنهایی سفر کرد تا با خودش آشتی کنه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
accept oneself – make peace with oneself – reconcile with one’s past – embrace who you are – stop fighting yourself
با خودش کنار اومدن / پذیرش خود / آشتی با درون / قبول واقعیت های شخصی
در زبان محاوره ای:
با خودش کنار اومد، خودش رو پذیرفت، دیگه با خودش جنگ نمی کنه، با گذشته ش آشتی کرد
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( روان شناختی – احساسی ) :
رسیدن به مرحله ای از پذیرش درونی نسبت به گذشته، اشتباهات، ویژگی های شخصیتی یا تصمیمات زندگی
مثال: She finally came to terms with herself and stopped blaming her past.
بالاخره با خودش کنار اومد و دیگه گذشته شو سرزنش نکرد.
2. ( درمانی – تحول شخصی ) :
پذیرش واقعیت های دردناک یا پیچیده ی درونی به عنوان بخشی از فرآیند درمان یا رشد فردی
مثال: Therapy helped him come to terms with himself.
درمان باعث شد با خودش کنار بیاد.
3. ( معنوی – فلسفی ) :
رسیدن به آرامش درونی از طریق شناخت و پذیرش خود، گاهی در مسیر معنویت یا خودشناسی
مثال: He traveled alone to come to terms with himself.
تنهایی سفر کرد تا با خودش آشتی کنه.
________________________________________
🔸 مترادف ها: