come to terms


به توافق رسیدن

جمله های نمونه

1. Do you think the Arab countries will come to terms with Israel one day?
[ترجمه گوگل]به نظر شما آیا کشورهای عربی روزی با اسرائیل کنار می آیند؟
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید که کشورهای عربی یک روز با اسرائیل ارتباط برقرار خواهند کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He couldn't come to terms with his sexuality.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست با تمایلات جنسی خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست با تمایلات جنسی خودش کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was hard to come to terms with her death after all the support she gave to me and the family.
[ترجمه گوگل]پس از تمام حمایت هایی که از من و خانواده کرد، کنار آمدن با مرگ او سخت بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه حمایتی که به من و خانواده اش کرد، خیلی سخت بود که با مرگش کنار بیام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is to help her to come to terms with her early upbringing and make sense of past experiences.
[ترجمه گوگل]این به او کمک می کند تا با تربیت اولیه خود کنار بیاید و تجربیات گذشته را درک کند
[ترجمه ترگمان]این کار به او کمک می کند تا با تربیت ابتدایی اش رابطه برقرار کند و تجربیات گذشته را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Counselling helped her come to terms with her grief.
[ترجمه گوگل]مشاوره به او کمک کرد تا با غم خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]مشاوره مشاور به او کمک کرد تا با غم و اندوه خود کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It has taken him a long time to come to terms with his disability.
[ترجمه گوگل]مدت زیادی طول کشیده تا او با معلولیت خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا با معلولیت او ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. George and Elizabeth have come to terms with the fact that they will never have children.
[ترجمه گوگل]جورج و الیزابت با این واقعیت کنار آمده اند که هرگز بچه دار نخواهند شد
[ترجمه ترگمان]جورج و الیزابت به این واقعیت رسیده اند که هرگز بچه دار نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Germany has shown real determination to come to terms with the anti-Semitism of its past.
[ترجمه گوگل]آلمان عزم واقعی خود را برای کنار آمدن با یهودستیزی گذشته خود نشان داده است
[ترجمه ترگمان]آلمان عزم راسخ خود را برای برقراری ارتباط با ضد سامی گرایی در گذشته نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is struggling to come to terms with his dwindling authority.
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا با اقتدار رو به کاهش خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]او در تلاش است تا با قدرت تحلیل رفته او ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Margery's grieving family battled to come to terms with their loss.
[ترجمه گوگل]خانواده غمگین مارجری برای کنار آمدن با از دست دادن خود مبارزه کردند
[ترجمه ترگمان]خانواده اندوهگین Margery با از دست دادن آن ها به مبارزه پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He can come to terms with being poor.
[ترجمه گوگل]او می تواند با فقیر بودن کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]او می تواند با فقر به سر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had come to terms with the fact that her husband would always be crippled.
[ترجمه گوگل]او با این واقعیت کنار آمده بود که شوهرش همیشه فلج خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به این حقیقت پی برده بود که شوهرش همیشه فلج خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The enemy was eventually forced to come to terms.
[ترجمه گوگل]دشمن در نهایت مجبور به کنار آمدن شد
[ترجمه ترگمان]دشمن سرانجام مجبور شد که به اینجا بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Could she come to terms with the knowledge that they had been conceived in that dreadful place?
[ترجمه گوگل]آیا او می توانست با دانستن اینکه آنها در آن مکان وحشتناک حامله شده اند کنار بیاید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانست با اطلاعاتی که در آن مکان وحشتناک به وجود آمده بود، بیان کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some of us never quite come to terms with the fact that penises come in all shapes and sizes.
[ترجمه گوگل]برخی از ما هرگز با این واقعیت کنار نمی‌آییم که آلت تناسلی در اشکال و اندازه‌های مختلف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برخی از ما هرگز به طور کامل با این واقعیت که penises در همه شکل ها و اندازه ها وجود دارد، به توافق نرسیده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• make an arrangement, settle, reach mutual agreement; face and deal a situation and come to understand totally and in an unbiased manner (e.g., "i really had no choice and i came to terms with my mom's illness")

پیشنهاد کاربران

This phrase means to reach a mutual agreement or understanding with someone.
رسیدن به توافق یا تفاهم متقابل با کسی.
مثال؛
For example, in a negotiation, someone might say, “We finally came to terms on the contract. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a dispute, one person might suggest, “Let’s put our differences aside and come to terms. ”
A business deal might be finalized with the statement, “After much negotiation, we were able to come to terms. ”

He hasn't come to terms with this .
او با این موضوع کنار نیموده
هضم کردن ( اتفاقات و مسائل ناخوشایند )
کنار آمدن
به توافق رسیدن
کنار اومدن
کنار اومدن، قبول کردن

بپرس