• : تعریف: to take place; happen. • مترادف: befall, betide, happen, occur, take place • مشابه: materialize
جمله های نمونه
1. None of this may come to pass, but all efforts to prevent it so far have backfired.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از اینها ممکن است محقق نشود، اما تمام تلاش ها برای جلوگیری از آن تاکنون نتیجه معکوس داشته است [ترجمه ترگمان]هیچ یک از این موارد ممکن است به تصویب نرسد، اما همه تلاش ها برای جلوگیری از آن نتیجه معکوس داشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The dire warnings of world shortages have not come to pass.
[ترجمه گوگل]هشدارهای وحشتناک کمبودهای جهانی محقق نشده است [ترجمه ترگمان]هشدارهای وخیم کمبود جهانی به تصویب نرسیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Such regulations may someday come to pass, but perhaps not soon enough for the butternut.
[ترجمه گوگل]چنین مقرراتی ممکن است روزی به اجرا درآیند، اما شاید به این زودی ها به اندازه کافی نباشد [ترجمه ترگمان]این مقررات ممکن است روزی بگذرد، اما شاید به زودی برای کرم رنگ مناسب باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It really did come to pass.
[ترجمه گوگل]واقعاً اتفاق افتاد [ترجمه ترگمان]واقعا اتفاق افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It will come to pass, shortly I presume, that others will come forward to claim they wrote the book.
[ترجمه گوگل]به زودی به گمان من، این اتفاق خواهد افتاد که دیگران ادعا خواهند کرد که این کتاب را نوشته اند [ترجمه ترگمان]تصور می کنم که دیگران پیش می آیند تا مدعی شوند که کتاب را نوشته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They had come to pass on their experience in stock raising.
[ترجمه گوگل]آنها آمده بودند تا تجربه خود را در افزایش سهام منتقل کنند [ترجمه ترگمان]آن ها آمده بودند تا به تجربه خود در stock شرکت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Strange things will come to pass.
[ترجمه گوگل]اتفاقات عجیبی رخ خواهد داد [ترجمه ترگمان]اتفاقات عجیبی خواهد افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Strange things come to pass I troubled times.
[ترجمه گوگل]اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد که من در زمان های پر دردسر هستم [ترجمه ترگمان]اتفاقات عجیبی می افتد که من گاهی اوقات ناراحت می شوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Thus it had come to pass, that Tellson's was the triumphant perfection of inconvenience.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب اتفاق افتاد که تلسون کمال پیروزمندانه ناراحتی بود [ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که موسسه تل سن کمال خوشبختی را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Such drastic outcomes may never come to pass.
[ترجمه گوگل]چنین نتایج شدیدی ممکن است هرگز به وقوع نپیوندد [ترجمه ترگمان]چنین پیامدهای شدیدی ممکن است هرگز تصویب نشود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The threat has come to pass without any damage.
[ترجمه گوگل]این تهدید بدون هیچ آسیبی محقق شده است [ترجمه ترگمان]تهدید به وقوع پیوسته است، بدون هیچ آسیبی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. If this does not come to pass, it will not have been for want of ambition.
[ترجمه گوگل]اگر این اتفاق نیفتد، به دلیل جاه طلبی نبوده است [ترجمه ترگمان]اگر این وضع پیش نیاید، به خاطر جاه طلبی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I doubt if his promises will ever come to pass.
[ترجمه Manya] شک دارم که به قول و قرارش عمل کند.
|
[ترجمه گوگل]من شک دارم که آیا وعده های او هرگز عملی شود [ترجمه ترگمان]من شک دارم که قول و قولی که داده به شه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He predicted strange things would come to pass before the day ended.
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرد که اتفاقات عجیبی قبل از پایان روز رخ خواهد داد [ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرد که چیزهای عجیب قبل از پایان روز بروز خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide
انگلیسی به انگلیسی
• occur, happen, take place
پیشنهاد کاربران
Whatever comes to pass, know that you and i will always be connected by our love, no less