come to know

پیشنهاد کاربران

پی بردن ( به موضوعی )
I came to know something.
من متوجه چیزی شدم.
دریافتن چیزی
To discover or find out something.
دست یافتن ( به موضوعی )
To come to know = to learn, to discover ( a new fact ) .
to learn, to discover ( a new fact )
یادگرفتن، کشف کردن چیزی یا واقعیتی
آگاه شدن برخورد کردن مطلع شدن
متوجه شدن موضوعی

بپرس