روبرو شدن، رویارو شدن ( مثلا با ارتش دشمن )
کوتاه نیامدن از انجام کاری
با چیزی ( مشکلی ) کنار آمدن
برخورد کردن با ( یک مسئله ی مشکل )
روبرو شدن با ( یک مسئله ی مشکل )
سر و کله زدن با ( یک مسئله ی مشکل )
Hit. . . . meet. . . . run into. . . . come to grips
روبرو شدن با ( یک مسئله ی مشکل )
سر و کله زدن با ( یک مسئله ی مشکل )
قاطعانه برخورد کردن،
رو به رو شدن.
رو به رو شدن.