come on board

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی : سوار شدن ( به وسیله نقلیه ) ، پیوستن به گروه یا سازمانی، عضو شدن در تیم یا پروژه ای
🔹 مثال ها:
The train can’t leave until everyone has come on board. قطار تا وقتی همه سوار نشدن حرکت نمی کنه.
...
[مشاهده متن کامل]

A Belgian investment fund has come on board to support expansion. یک صندوق سرمایه گذاری بلژیکی برای حمایت از توسعه به جمع ما پیوسته.
We feel you’d be a great addition to our team—please consider coming on board. فکر می کنیم حضور تو برای تیم ما عالیه—لطفاً به پیوستن فکر کن.
🔹 مترادف ها: join – enlist – sign on – become part of – hop on board

به تیم ما ملحق شو
روی کار آمدن ، استخدام شدن ، به تیم ملحق شدن