come into play


دخیل بودن یا شدن، موثر شدن

جمله های نمونه

1. Political considerations do come into play when making policy.
[ترجمه گوگل]ملاحظات سیاسی هنگام سیاست گذاری مطرح می شود
[ترجمه ترگمان]ملاحظات سیاسی در هنگام تصمیم گیری وارد عمل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A variety of factors come into play when choosing an employee.
[ترجمه گوگل]هنگام انتخاب کارمند، عوامل مختلفی نقش دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عوامل زمانی که یک کارمند را انتخاب می کنند وارد بازی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The real existence of a military option will come into play.
[ترجمه گوگل]وجود واقعی گزینه نظامی وارد عمل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]وجود واقعی یک گزینه نظامی بازی خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Personal feelings should not come into play when you are making business decisions.
[ترجمه گوگل]هنگام تصمیم گیری های تجاری نباید احساسات شخصی وارد عمل شوند
[ترجمه ترگمان]احساسات شخصی نباید هنگام تصمیم گیری در کسب وکار وارد بازی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Personal feelings should not come into play when one has to make business decisions.
[ترجمه گوگل]زمانی که فرد مجبور به تصمیم گیری تجاری است، نباید احساسات شخصی وارد عمل شوند
[ترجمه ترگمان]احساسات شخصی نباید زمانی که فرد باید تصمیم بگیرد، بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All your faculties have come into play in your work.
[ترجمه گوگل]تمام استعدادهای شما در کار شما نقش داشته است
[ترجمه ترگمان]تمام حواس شما در کار شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. During the negotiations, cultural differences will certainly come into play.
[ترجمه گوگل]در جریان مذاکرات قطعاً اختلافات فرهنگی به میان می آید
[ترجمه ترگمان]در طول مذاکرات، تفاوت های فرهنگی به طور حتم به نمایش گذاشته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All of these things have come into play.
[ترجمه گوگل]همه این موارد وارد عمل شده است
[ترجمه ترگمان]همه این چیزها را به نمایش گذاشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But caution is required where miracles come into play; let us stick to the facts.
[ترجمه گوگل]اما در جایی که معجزه به میان می آید احتیاط لازم است اجازه دهید به حقایق پایبند باشیم
[ترجمه ترگمان]اما احتیاط لازم است که معجزه بازی کند؛ بگذارید به حقایق پایبند باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only after that does cost come into play in deciding whom to protect and at what level.
[ترجمه گوگل]تنها پس از آن هزینه در تصمیم گیری برای محافظت از چه کسی و در چه سطحی نقش می بندد
[ترجمه ترگمان]تنها بعد از آن، هزینه در تصمیم گیری برای حفاظت و در چه سطحی مطرح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Qualitative considerations Qualitative as well as quantitative factors come into play in the lease or buy decision.
[ترجمه گوگل]ملاحظات کیفی عوامل کیفی و نیز کمی در تصمیم اجاره یا خرید نقش دارند
[ترجمه ترگمان]ملاحظات کیفی کیفی و نیز فاکتورهای کمی در اجاره یا خرید تصمیم می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These come into play after corporate plans have been formulated and are concerned with implementing them.
[ترجمه گوگل]اینها پس از تدوین برنامه های شرکتی و در نظر گرفتن اجرای آنها وارد عمل می شوند
[ترجمه ترگمان]این موارد پس از فرمول بندی طرح های شرکت به اجرا در می آیند و مربوط به اجرای آن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Home advantage must really come into play.
[ترجمه گوگل]مزیت خانگی باید واقعاً وارد عمل شود
[ترجمه ترگمان]مزیت خانه باید واقعا بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

● به کار اومدن، بر روی کار اومدن
پا به عرصه گذاشتن وارد عمل شدن
تأثیرگذار شود ( باشد ) - شروع به تأثیرگذاری کردن - تأثیرگذاری خود را آغاز کردن - اتفاق تازه در شرف وقوع - مطرح شدن مفهوم یا مبحثی تازه که مهم و تأثیرگذار است.
روی کار آمدن ، بر روی کار آمدن
قاطی بازی شدن
government guidelines also come into play

وارد عمل شدن، وارد صحنه شدن، پا به صحنه گذاشتن
وارد بازی شدن
1 ) اجرایی شدن، به مرحله اجرا گذاشته شدن، باجرا درآمدن، حادث شدن، به وقوع پیوستن، اطلاق شدن ( به حالت/ وضعیت/چیزی اطلاق میشود که. . . )
2 ) دخیل بودن/شدن، دخالت داشتن، بدردبخور شدن، تاثیر داشتن، اهمیت یافتن، معنی پیدا کردن، مورد استفاده واقع شدن، وارد گردونه ( استفاده/کار ) شدن
آغاز شدن - ایجاد شدن - تأثیر داشتن - اهمیت پیدا کردن
دارای تاثیر. به وقوع پیوستن.

بپرس