صادق بودن، اعتراف کردن یا بیان حقیقت، به ویژه زمانی که چیزی را پنهان کرده اید یا برای رفع سوءتفاهم یا احساس گناه به آن نیاز دارید.
مترادف: Confess, admit, tell the truth, own up, be honest.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
After weeks of lying, he finally came clean with his parents about skipping school.
If you want to rebuild trust, you need to come clean with your partner about what happened.
The employee came clean with his boss about the mistake in the report.
این اصطلاح بر ارزش صداقت و شفافیت در روابط، چه شخصی و چه حرفه ای، تأکید دارد. اغلب در موقعیت هایی استفاده می شود که بیان حقیقت نیاز به شجاعت دارد.
مترادف: Confess, admit, tell the truth, own up, be honest.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
این اصطلاح بر ارزش صداقت و شفافیت در روابط، چه شخصی و چه حرفه ای، تأکید دارد. اغلب در موقعیت هایی استفاده می شود که بیان حقیقت نیاز به شجاعت دارد.