بازگشت به واقعیت پس از یک دوره هیجان، خیال پردازی یا انتظارات غیرواقعی. این عبارت معمولاً زمانی استفاده می شود که فرد باید با مسائل عملی روبه رو شود.
این اصطلاح نماد واقع گرایی، پذیرش حقایق و تنظیم انتظارات پس از یک تجربه احساسی یا هیجان انگیز است.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛ Return to reality, face the facts, get realistic, wake up to reality
مثال؛
After winning the lottery, he had to come back down to earth and manage his finances wisely.
The excitement of the vacation was amazing, but returning to work brought me back down to earth.
She was dreaming about becoming famous, but her parents helped her come back down to earth with practical advice.
این اصطلاح نماد واقع گرایی، پذیرش حقایق و تنظیم انتظارات پس از یک تجربه احساسی یا هیجان انگیز است.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛ Return to reality, face the facts, get realistic, wake up to reality
مثال؛
■ معادل عبارت Bring down to earth و هر دو عبارت به یک معنی هستند.
• با واقعیت روبرو شدن، به خود آمدن.
( بازگشت به واقعیت پس از یک دوره خیال پردازی یا هیجان. )
▪︎ تو فارسی یه معادل براش داریم: " فهمیدن اینکه کون خیار تلخه "
... [مشاهده متن کامل]
( البته خیار های قدیم که تو خاک پرورش داده می شدن و بوش دوتا خونه رو بر می داشت، خیار های گلخانه ای الآن که نه بو داره و نه مزه، کونشونم تلخ نیست. )
• ( حالت امری ) واقع بین باش
Eg: I came back down to earth pretty quickly when I realized that it was going to cost thousands of dollars.
وقتی متوجه شدم که هزاران دلار هزینه خواهد داشت، خیلی سریع با واقعیت روبرو شدم / به خودم اومدم. ( فهمیدم که کون خیار تلخه. )
Eg: the remark came me back down to earth with a bang.
این سخن ( حرف ) بطور ناگهانی ( ییهویی ) من رو به خودم آورد ( با واقعیت روبرو کرد. )
• با واقعیت روبرو شدن، به خود آمدن.
( بازگشت به واقعیت پس از یک دوره خیال پردازی یا هیجان. )
▪︎ تو فارسی یه معادل براش داریم: " فهمیدن اینکه کون خیار تلخه "
... [مشاهده متن کامل]
( البته خیار های قدیم که تو خاک پرورش داده می شدن و بوش دوتا خونه رو بر می داشت، خیار های گلخانه ای الآن که نه بو داره و نه مزه، کونشونم تلخ نیست. )
• ( حالت امری ) واقع بین باش
وقتی متوجه شدم که هزاران دلار هزینه خواهد داشت، خیلی سریع با واقعیت روبرو شدم / به خودم اومدم. ( فهمیدم که کون خیار تلخه. )
این سخن ( حرف ) بطور ناگهانی ( ییهویی ) من رو به خودم آورد ( با واقعیت روبرو کرد. )
یک چیزی که شما رو یهویی به واقعیت برمی گردونه
واقع بین باش