combat

/ˈkɑːmbæt//ˈkɒmbæt/

معنی: نبرد، پیکار، مبارزه، مصاف، رزم، محاربه، زد و خورد، حرب، سلحشور، مبارزه کردن، جنگیدن با
معانی دیگر: برخورد نظامی، آفند، رزمی، جنگی، حربی، ستیز

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: combats, combating, combatting, combated, combatted
• : تعریف: to fight against or oppose forcefully.
مترادف: battle, fight, oppose, resist
متضاد: champion
مشابه: assault, attack, challenge, check, conflict with, contest, curb, dispute, foil, halt, restrain

- Doctors try to combat disease.
[ترجمه گوگل] پزشکان سعی می کنند با بیماری مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان] پزشکان برای مبارزه با بیماری ها تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She combated the urge to cry.
[ترجمه گوگل] او با میل به گریه کردن مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] با میل به گریستن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fight or struggle.
مترادف: battle, clash, contend, fight, strive, struggle
مشابه: argue, bicker, engage, grapple, squabble, war, wrangle

- The rival armies combated for weeks.
[ترجمه Uones] او با زود رنجیش مبارزه کرد
|
[ترجمه گوگل] ارتش های رقیب هفته ها جنگیدند
[ترجمه ترگمان] ارتش های رقیب برای هفته ها مبارزه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: fighting, as between warring opponents.
مترادف: action, battle, clash, conflict, contention, engagement, fight, struggle, war, warfare
مشابه: altercation, argument, disagreement, dispute, encounter, feud, hostilities, hostility, quarrel, rivalry, showdown, skirmish, strife, wrangle

- The troops engaged in heavy combat that day.
[ترجمه گوگل] در آن روز نیروها وارد نبردهای سنگینی شدند
[ترجمه ترگمان] آن روز سربازان با جنگی سنگین درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her son had died in combat in Italy.
[ترجمه گوگل] پسرش در نبرد در ایتالیا کشته شده بود
[ترجمه ترگمان] پسرش در نبرد با ایتالیا مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. combat area
منطقه ی رزم

2. combat duty
خدمت رزمی

3. combat readiness
آمادگی رزمی

4. deadly combat
نبرد مرگبار

5. mortal combat
نبرد بی امان

6. the combat against illiteracy
پیکار با بیسوادی

7. the combat lasted two hours
نبرد دو ساعت ادامه داشت.

8. single combat
نبرد تن به تن

9. a hand-to-hand combat among the trench's defenders and the attackers
نبرد تن به تن بین مدافعان سنگر و مهاجمان

10. a versatile combat weapon
یک سلاح جنگی چندکاربردی

11. ready for combat
مهیای کارزار

12. we must combat corruption
ما باید برضد فساد پیکار کنیم.

13. a bloody hand-to-hand combat
نبرد تن به تن خونین

14. they are hoping to combat error by promoting education
امیدوارند با ترویج آموزش با جهل پیکار کنند.

15. every night he relived that hand-to-hand combat
هر شب خاطرات آن جنگ تن به تن در ذهنش زنده می شد.

16. he was decorated for bravery in combat
به خاطر دلاوری در نبرد به او مدال دادند.

17. the soldiers were readying themselves for combat
سربازان خود را برای نبرد آماده می کردند.

18. the government has taken the necessary measures to combat inflation
دولت برای مبارزه با تورم اقدامات لازم را به عمل آورده است.

19. they have an urgent need for all disposable air combat units
آنها به همه ی یگان های رزمی هوایی موجود نیاز فوری دارند.

20. The government will instigate new measures to combat terrorism.
[ترجمه گوگل]دولت اقدامات جدیدی را برای مبارزه با تروریسم آغاز خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دولت تدابیر تازه ای را برای مبارزه با تروریسم ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He was wearing black combat trousers and a hooded fleece.
[ترجمه گوگل]شلوار رزمی مشکی و پشمی کلاهدار پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]اون شلوار نظامی سیاه پوشیده بود و یه لباس کلاهدار سیاه پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The troops were exhausted after months of fierce combat.
[ترجمه گوگل]نیروها پس از ماهها نبرد شدید خسته شده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان پس از ماه ها جنگ وحشیانه خسته و کوفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The troops were in a state of combat readiness.
[ترجمه گوگل]نیروها در حالت آمادگی رزمی بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان در حالت آماده باش جنگی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Governments must cooperate if they are to fight/combat international terrorism.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهند با تروریسم بین المللی مبارزه کنند، دولت ها باید همکاری کنند
[ترجمه ترگمان]دولت ها باید در صورت مبارزه \/ مبارزه با تروریسم بین المللی با یکدیگر هم کاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Shop owners are struggling to combat the menace of armed robbery.
[ترجمه گوگل]صاحبان مغازه ها برای مبارزه با خطر سرقت مسلحانه تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]صاحبان \"فروشگاه\" دارن تلاش میکنن تا با تهدید سرقت مسلحانه مبارزه کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Corporal Gierson was killed in combat.
[ترجمه گوگل]سرجوخه گیرسون در نبرد کشته شد
[ترجمه ترگمان]سرجوخه Gierson در جنگ کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Measures to combat terrorism will be high on the agenda.
[ترجمه گوگل]اقدامات برای مبارزه با تروریسم در دستور کار قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]تدابیری برای مبارزه با تروریسم در دستور کار قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نبرد (اسم)
action, battle, fight, combat, conflict, fray, set-to

پیکار (اسم)
quarrel, action, battle, fight, combat

مبارزه (اسم)
battle, combat, struggle, championship, swordplay

مصاف (اسم)
battle, combat, battlefield, rencounter, ranks of warriors

رزم (اسم)
battle, combat, war

محاربه (اسم)
battle, combat, war, warfare, belligerence

زد و خورد (اسم)
battle, fight, combat, warfare, skirmish, medley, fracas, tilt, set-to

حرب (اسم)
fight, combat, war

سلحشور (صفت)
combat, brave, bold

مبارزه کردن (فعل)
fight, combat, conflict, struggle, joust

جنگیدن با (فعل)
combat

انگلیسی به انگلیسی

• fight, struggle; military conflict
fight, battle, struggle
combat is fighting that takes place in a war; a formal use.
if people in authority combat something, they try to stop it happening.

پیشنهاد کاربران

It is in combat that we learn a Knight's true nature. . Whether he is indeed a warrior or a coward
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : combat
✅️ اسم ( noun ) : combat / combatant / combativeness
✅️ صفت ( adjective ) : combative
✅️ قید ( adverb ) : combatively
عملیات
جنگیدن
combat ( علوم نظامی )
واژه مصوب: رزم
تعریف: بخشی از نبرد بین نیروهای مسلح دو کشور
Fight
Combat is finished : مبارزه تمومه - پیکار تمومه
To take action to reduce or prevent
( something bad or undesirable )
To prevent
مقابله کردن
مهار کردن
جلوگیری کردن
جلوی . . . گرفتن
برای جلوگیری از . . . ( مثلا شیوع. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

برای مهارِ. . . . ( مثلا بیماری )
To combat an illness
To restrain
To stop
To halt
To put an end to
To obstruct
2.
ARCHAIC
To engage in a fight with; to oppose in battle
جنگیدن
مبارزه کردن

برخورد کردن ( منظور برخورد رفتاری یا قانونی است )
مقابله
جلوگیری/مانع شدن
stifle /disrupt
Combat
با توجه به جمله معنی مهار کردن هم میده
To combat inflation, the government raised interest rates.
جهت مهار تورم دولت نرخ سود بانکی رو افزایش داد
Combats ( plural )

...
[مشاهده متن کامل]

شلوار گشاد با جیب های فراوان
She always wore combats, which were more fashionable than jeans
او همیشه شلوار گشاد شیش جیب که از شلوار جین مد تر بودرو می پوشید

در یک کلام معنی جز مبارزه نداره !
نبرد، جنگ، پیکار، مبارزه، درگیری
به چالش کشیدن، رقابت کردن
Combat trousers
شلوار نظامی، شلوار طرح سربازی
جلو وقوع چیزی ( اتفاق بد، یا بدتر شدن چیزی ) رو گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس