فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: combats, combating, combatting, combated, combatted
حالات: combats, combating, combatting, combated, combatted
• : تعریف: to fight against or oppose forcefully.
• مترادف: battle, fight, oppose, resist
• متضاد: champion
• مشابه: assault, attack, challenge, check, conflict with, contest, curb, dispute, foil, halt, restrain
• مترادف: battle, fight, oppose, resist
• متضاد: champion
• مشابه: assault, attack, challenge, check, conflict with, contest, curb, dispute, foil, halt, restrain
- Doctors try to combat disease.
[ترجمه گوگل] پزشکان سعی می کنند با بیماری مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان] پزشکان برای مبارزه با بیماری ها تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پزشکان برای مبارزه با بیماری ها تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She combated the urge to cry.
[ترجمه گوگل] او با میل به گریه کردن مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] با میل به گریستن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با میل به گریستن مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fight or struggle.
• مترادف: battle, clash, contend, fight, strive, struggle
• مشابه: argue, bicker, engage, grapple, squabble, war, wrangle
• مترادف: battle, clash, contend, fight, strive, struggle
• مشابه: argue, bicker, engage, grapple, squabble, war, wrangle
- The rival armies combated for weeks.
[ترجمه Uones] او با زود رنجیش مبارزه کرد|
[ترجمه گوگل] ارتش های رقیب هفته ها جنگیدند[ترجمه ترگمان] ارتش های رقیب برای هفته ها مبارزه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: fighting, as between warring opponents.
• مترادف: action, battle, clash, conflict, contention, engagement, fight, struggle, war, warfare
• مشابه: altercation, argument, disagreement, dispute, encounter, feud, hostilities, hostility, quarrel, rivalry, showdown, skirmish, strife, wrangle
• مترادف: action, battle, clash, conflict, contention, engagement, fight, struggle, war, warfare
• مشابه: altercation, argument, disagreement, dispute, encounter, feud, hostilities, hostility, quarrel, rivalry, showdown, skirmish, strife, wrangle
- The troops engaged in heavy combat that day.
[ترجمه گوگل] در آن روز نیروها وارد نبردهای سنگینی شدند
[ترجمه ترگمان] آن روز سربازان با جنگی سنگین درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن روز سربازان با جنگی سنگین درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her son had died in combat in Italy.
[ترجمه گوگل] پسرش در نبرد در ایتالیا کشته شده بود
[ترجمه ترگمان] پسرش در نبرد با ایتالیا مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسرش در نبرد با ایتالیا مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید