coma

/ˈkoʊmə//ˈkəʊmə/

معنی: اغماء، بیهشی، سبات
معانی دیگر: اغما، بیهشی (حالت غش طولانی و ژرف که در اثر بیماری یا صدمه به وجود می آید)، (پزشکی)، (نجوم) استارسر (گاز ابر مانندی که هسته ی ستاره ی دنباله دار را احاطه کرده و با آن تشکیل راس استار را می دهد)، (گیاه شناسی - به ویژه در برخی نخل ها) برگ کاکل (انبوه برگهای کوچک تارک درخت)، (در برخی میوه ها مانند آناناس) کاچک (انبوه برگچه ها در تارک میوه)، (در برخی دانه ها) سرریشه (انبوه مویچه هایی که در تارک تخم وجود دارد)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a prolonged, deep state of unconsciousness resulting from disease, injury, poisoning, or the like.
اسم ( noun )
حالات: comae
(1) تعریف: the cloud around a comet's nucleus; the head of a comet.

(2) تعریف: in optics, a diffuse image of a point source in the shape of a comet.

(3) تعریف: in botany, a tuft at one end, such as the silky hairs at the ends of some seeds or the bracts at the top of a pineapple.

جمله های نمونه

1. soraya was in a coma for a long time
ثریا مدت ها در اغما بود.

2. We were afraid he might relapse into a coma.
[ترجمه گوگل]می ترسیدیم که دوباره به کما برود
[ترجمه ترگمان]ما می ترسیدیم که ممکنه دوباره به کما رفته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was in a coma for days, but now he's conscious again.
[ترجمه گوگل]او روزها در کما بود، اما اکنون دوباره هوشیار شده است
[ترجمه ترگمان]چند روز بود که تو کما بود، اما حالا دوباره به هوش اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. From the coma, the wait is over. You loved me back to life.
[ترجمه گوگل]از کما، انتظار به پایان رسید تو مرا به زندگی دوباره دوست داشتی
[ترجمه ترگمان] از کما، صبر کردن تموم شده تو منو تا آخر عمر دوست داشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sank into a coma after suffering a brain haemorrhage.
[ترجمه گوگل]او پس از خونریزی مغزی به کما رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از این که دچار سکته مغزی شد در کما فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The patient has been in a coma for a week and doesn't seem to have any hope of recovery.
[ترجمه گوگل]بیمار یک هفته است که در کما به سر می برد و به نظر نمی رسد امیدی به بهبودی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]بیمار یک هفته در کما بوده است و به نظر نمی رسد که امیدی به بهبودی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's been in a coma for the past six weeks.
[ترجمه گوگل]او در شش هفته گذشته در کما بوده است
[ترجمه ترگمان]شش هفته گذشته تو کماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found her in a coma, totally unresponsive.
[ترجمه گوگل]من او را در کما یافتم، کاملا بی پاسخ
[ترجمه ترگمان]من اونو تو کما پیدا کردم، کاملا بی مسئولیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He rallied from his coma.
[ترجمه گوگل]او از کما خارج شد
[ترجمه ترگمان]اون از کما اومده بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He lapsed into a coma and died two days later.
[ترجمه گوگل]او به کما رفت و دو روز بعد درگذشت
[ترجمه ترگمان]او به کما رفت و دو روز بعد درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The patient had slipped into a coma.
[ترجمه گوگل]بیمار به کما رفته بود
[ترجمه ترگمان] بیمار به کما رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She went into a coma after swallowing a whole bottle of sleeping pills.
[ترجمه گوگل]او پس از قورت دادن یک بطری کامل قرص خواب به کما رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه یه بطری قرص خواب آور خورد تو کما رفت تو کما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She went into a coma and died without recovering consciousness.
[ترجمه گوگل]او به کما رفت و بدون اینکه به هوش بیاید فوت کرد
[ترجمه ترگمان]اون رفت تو کما و بدون اینکه به هوش بیاد، مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اغماء (اسم)
coma

بیهشی (اسم)
coma

سبات (اسم)
lethargy, coma

تخصصی

[برق و الکترونیک] کما نقصی در تصویر لامپ پرتو کاتدی که طی ان نقاط دور از مرکز صفحه نمایش به صورت ستاره ی دنباله دار دیده می شوند .
[زمین شناسی] کما ترکیب گازی مه آلود سر ستاره دنباله دار .
[روانپزشکی] اغماء

انگلیسی به انگلیسی

• state of being unconscious for an extended period of time
terminal tuft of hairs on a seed (botany); cloudy covering around the nucleus of a comet (astronomy)
if someone is in a coma, they are deeply unconscious.

پیشنهاد کاربران

حالت ناهشیاری عمیق که بیمار را در این حالت نمی توان بیدار نمود و پاسخدهی محسوسی نسبت به محرک ها وجود ندارد؛ در ضایعات یا بیماری های مغزی، و نیز در مسمومیت با الکل و سایر داروها دیده می شود.
کُماییدن = به کُما رفتن.
کمایاندن = باعثِ به کما رفتن شدن.

بپرس