colors


معنی: لباس های رنگی
معانی دیگر: علوم نظامى : پرچم ملى علوم دریایى : پرچم ملى

جمله های نمونه

1. colors are indistinct in darkness
در تاریکی رنگ ها از هم تمیز دادنی نیستند.

2. colors guaranteed not to run or fade
رنگ هایی که تضمین شده است سرایت نمی کنند و نمی پرند

3. clashing colors
رنگ های ناجور

4. compatible colors
رنگ های جور

5. delicate colors
رنگ های دلپذیر

6. fast colors
رنگ های ثابت

7. flaming colors
رنگ های آتشی

8. garish colors
رنگ های جلف

9. gay colors
رنگ های شاد و درخشان

10. grave colors
رنگ های تیره (تند)

11. incompatible colors
رنگ های ناجور

12. incongruous colors
رنگ های ناجور (به هم نخور)

13. loud colors
رنگ هایی که از دور داد می زنند

14. restful colors
رنگ های آرامبخش

15. rich colors
رنگ های زنده

16. sullen colors
رنگ های دلگیر

17. sunset colors were splashed across the sky
رنگ های غروب آفتاب در سرتاسر آسمان پراکنده شده بودند.

18. tender colors
رنگ های ملایم

19. the colors were still wet
رنگ ها هنوز خیس بود.

20. the two colors merged and became dark green
آن دو رنگ درهم آمیختند و تبدیل به سبز پررنگ شدند.

21. these two colors are not compatible
این دو رنگ به هم نمی خورند.

22. nail one's colors to the mast
آشکارا و قویا خط مشی خود را اعلان کردن

23. troop the colors
(انگلیس - رژه ی نظامی) پرچم را جلو صف حمل کردن

24. with flying colors
با پیروزی درخشان،با سرفرازی

25. an interplay of colors
برهم کنش رنگ ها

26. jelly of different colors and mold
ژله به رنگ ها و شکل های مختلف

27. she likes hot colors
او رنگ های تند را دوست دارد.

28. the waning of colors of a sunset
زایل شدن رنگ های یک غروب آفتاب

29. to sort out colors
رنگ ها را طبقه بندی کردن

30. call to the colors
1- به خدمت زیر پرچم احضار کردن 2- (ارتش) شیپور زدن و پایین آوردن پرچم

31. sail under false colors
1- (کشتی) زیر پرچم دروغین (که حق استفاده از آنرا ندارد) حرکت کردن 2- تظاهر کردن،دغلکاری کردن،وانمود کردن،هویت جعلی به کار بردن

32. show one's (true) colors
ماهیت (یا طینت یا نهاد) خود را آشکار کردن

33. a just balance of colors
توازن صحیح رنگ ها

34. he cannot distinguish between colors
او رنگ ها را تشخیص نمی دهد.

35. to serve with the colors
زیر پرچم خدمت کردن

36. a harmonious blending of pleasant colors and shapes
آمیزه ی هماهنگ از رنگ ها و شکل های خوشایند

37. a ship sailing under swedish colors
یک کشتی که تحت لوای (یا پرچم) سوئد حرکت می کند

38. before nowrooz, the various sports colors were awarded
قبل از نوروز نشان های گوناگون ورزشی را اعطا کردند.

39. she does not like gaudy colors and dresses conservatively
از رنگ های جلف خوشش نمی آید و محافظه کارانه لباس می پوشد.

40. she was dressed in drab colors
لباس رنگ و رو رفته ای به تن داشت.

41. we must stick to our colors
باید موضع (عقیدتی) خود را حفظ کنیم.

42. he passed the examination with flying colors
او با سربلندی در امتحان موفق شد.

43. he showed himself in his true colors
او طینت واقعی خود را بروز داد.

44. his paintings are noteworthy for their colors and perfection of design
نقاشی های او به خاطر رنگ آمیزی و طرح عالی خود قابل توجه است.

45. the sun has dulled this carpet's colors
آفتاب رنگ این فرش را کدر کرده است.

46. the sunset was a riot of colors
غروب آفتاب از نظر رنگ معرکه بود.

47. the gem presented a dazzling play of colors
جواهر نمایش خیره کننده ای از رنگ ها را ارائه داد.

48. the lake was a kaleidoscope of changing colors
دریاچه مجموعه ای از رنگ های متغیر بود.

49. in his films he makes cunning use of colors and sounds
او در فیلم های خود رنگ و صدا را هنرمندانه به کار می گیرد.

50. colorblind people do not have the ability to discriminate colors
اشخاص کور رنگ قدرت تمیز دادن رنگ ها را ندارند.

51. if you leave a carpet in the sun, its colors will fade
اگر فرش را در آفتاب بگذاری رنگش می رود.

مترادف ها

لباس های رنگی (اسم)
colors

انگلیسی به انگلیسی

• flag or banner; combination of colors (on a badge, uniform, etc.); personality, character (also colours)

پیشنهاد کاربران

بپرس