فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: color-codes, color-coding, color-coded
حالات: color-codes, color-coding, color-coded
• : تعریف: to organize, classify, or designate according to color.
- The wiring was color-coded to lessen confusion.
[ترجمه گوگل] سیم کشی رنگی بود تا سردرگمی کمتر شود
[ترجمه ترگمان] سیم کشی رنگ برای کاهش اغتشاش کد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیم کشی رنگ برای کاهش اغتشاش کد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید