collimate


معنی: تعدیل کردن، میزان کردن، موازی قرار دادن
معانی دیگر: (فیزیک و نورشناسی)، (اشعه ی نور و غیره را) هم راستا کردن، موازی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: collimates, collimating, collimated
مشتقات: collimation (n.)
(1) تعریف: to line up or make parallel (rays of light).

(2) تعریف: to accurately adjust the line of sight of (an optical instrument such as a telescope).

جمله های نمونه

1. Collimate and coupling technique is the key technology of MOEMS optical array.
[ترجمه گوگل]تکنیک collimate و coupling فناوری کلیدی آرایه نوری MOEMS است
[ترجمه ترگمان]تکنیک جفت سازی و جفت سازی، فن آوری کلیدی آرایه نوری MOEMS می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. International luxury brands collimate Chinese market, luxury-related expositions turn to be China-hosted, and the scale of luxury consumption of China bounded into worldly tops.
[ترجمه گوگل]برندهای لوکس بین‌المللی بازار چین را با هم ترکیب می‌کنند، نمایشگاه‌های مرتبط با تجملات به میزبانی چین تبدیل می‌شوند، و مقیاس مصرف لوکس چین به بالاترین سطح جهانی محدود می‌شود
[ترجمه ترگمان]برنده ای بین المللی لوکس، بازار چین، نمایشگاه های مرتبط با تجمل، به مقصد چین - میزبان، و مقیاس مصرف تجملی چین محدود به قله های دنیوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An incandescent bulb and fiber were used to collimate light into this speedometer indicator.
[ترجمه گوگل]برای تطبیق نور به این نشانگر سرعت سنج از یک لامپ رشته ای و فیبر استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]از یک لامپ رشته ای و از فیبر برای روشن کردن نور به این شاخص speedometer استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The non-spherical lens is another shaping system that is used to collimate the beam of LD, and the theoretic performance could be perfect.
[ترجمه گوگل]عدسی غیر کروی یکی دیگر از سیستم های شکل دهی است که برای هماهنگ کردن پرتو LD استفاده می شود و عملکرد تئوری می تواند عالی باشد
[ترجمه ترگمان]لنز غیر کروی یک سیستم شکل دهی دیگر است که برای تنظیم پرتو LD استفاده می شود، و عملکرد نظری می تواند کامل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An optical pickup generates spherical aberration in a laser light emitted from a semiconductor laser becoming a light source by moving, in the direction of the optical path, a collimate lens.
[ترجمه گوگل]یک پیکاپ نوری انحراف کروی را در نور لیزر ساطع شده از یک لیزر نیمه هادی و تبدیل شدن به منبع نور با حرکت در جهت مسیر نوری یک عدسی همسو ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]یک وانت نوری، محرک جبری کروی در نور لیزری ساطع شده از لیزر نیمه هادی به یک منبع نور با حرکت، در جهت مسیر نوری، یک لنز collimate ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By using the light ray vector method, the elliptic-section cylinder lenses have been designed to collimate the semiconductor laser beam.
[ترجمه گوگل]با استفاده از روش بردار پرتو نور، عدسی‌های استوانه‌ای با مقطع بیضوی برای برخورد پرتو لیزر نیمه‌رسانا طراحی شده‌اند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از روش بردار اشعه نور، لنزهای سیلندر مقطع بیضوی برای collimate پرتوی لیزری نیمه هادی طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Today's LEDs have reflector cups and focusing optics to focus and collimate their output.
[ترجمه گوگل]ال‌ای‌دی‌های امروزی دارای کاپ‌های بازتابنده و اپتیک‌های فوکوس هستند تا خروجی‌هایشان را فوکوس و هماهنگ کنند
[ترجمه ترگمان]از LED بر روی فنجان ها و optics فوکوس شده برای تمرکز و استفاده مجدد از خروجی خود استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dr. Donald Frush, chief of pediatric radiology at the Duke University School of Medicine, said that failing to properly cone, or collimate, the radiation was rare.
[ترجمه گوگل]دکتر دونالد فروش، رئیس رادیولوژی اطفال در دانشکده پزشکی دانشگاه دوک، گفت که عدم ایجاد مخروط یا تطابق مناسب، نادر است
[ترجمه ترگمان]دکتر دونالد Frush، رئیس رادیولوژی کودکان در دانشکده پزشکی دانشگاه دوک، گفت که عدم دسترسی به این مخروط یا collimate، به ندرت اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To meet the technical requirements of KM6 solar simulator optical adjustment system, two kinds of schemes are put forward to collimate the semiconductor laser beam.
[ترجمه گوگل]برای برآورده ساختن الزامات فنی سیستم تنظیم نوری شبیه ساز خورشیدی KM6، دو نوع طرح برای همسان سازی پرتو لیزر نیمه هادی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]برای برآورده کردن نیازمندی های فنی یک سیستم تنظیمات نوری شبیه ساز نوری KM۶، دو نوع طرح به جلو فرستاده می شود تا پرتوی لیزری نیمه هادی تشکیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In this OPU, we use a triplet lens to collimate the laser beam.
[ترجمه گوگل]در این OPU، ما از یک لنز سه تایی برای هماهنگ کردن پرتو لیزر استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]در این OPU، ما از یک لنز سه گانه برای collimate پرتوی لیزری استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The primary function of the optical transmit antenna is to collimate far-field divergence of the laser beam and reduce the size of the laser beam in .
[ترجمه گوگل]عملکرد اصلی آنتن انتقال نوری، همسان سازی واگرایی میدان دور پرتو لیزر و کاهش اندازه پرتو لیزر در
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی آنتن انتقال نوری، واگرایی میان می دانی اشعه لیزر و کاهش اندازه پرتو لیزر در این آنتن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With the computer simulation, the elliptic section cylinder lenses have been designed and used to collimate the semi-conductor laser beam .
[ترجمه گوگل]با شبیه‌سازی کامپیوتری، عدسی‌های استوانه‌ای با مقطع بیضوی طراحی و برای همسان کردن پرتو لیزر نیمه‌رسانا استفاده شده‌اند
[ترجمه ترگمان]با شبیه سازی کامپیوتری، لنزهای cylinder بخش بیضوی طراحی شده اند و برای collimate پرتوی لیزری نیمه رسانای مورد استفاده قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. O says there is already evidence of hales problems related to collimate change .
[ترجمه گوگل]O می‌گوید که در حال حاضر شواهدی از مشکلات هیل‌ها در ارتباط با تغییرات اقلیمی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]او می گوید در حال حاضر شواهدی از مشکلات hales مربوط به تغییر جنسیت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The lens may take a variety of shapes, including Fresnel features, and may focus, collimate, or defocus the ultrasonic energy.
[ترجمه گوگل]لنز ممکن است اشکال مختلفی داشته باشد، از جمله ویژگی‌های فرنل، و ممکن است انرژی مافوق صوت را فوکوس کند، هماهنگ کند، یا فوکوس کند
[ترجمه ترگمان]این لنز ممکن است انواع مختلفی از جمله Fresnel (Fresnel)را در نظر بگیرد و ممکن است تمرکز، collimate یا defocus کردن انرژی مافوق صوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

میزان کردن (فعل)
range, tune, adjust, modulate, temper, regulate, collimate, focus, orient

موازی قرار دادن (فعل)
collimate

تخصصی

[برق و الکترونیک] موازی ساختن اصلاح مسیر الکترونها در باریکه ی سیلابی، یا پرتوهای مختلف باریکه پویش، به منظور موازی سازی آنها .
[ریاضیات] موازی قرار دادن، هم راستا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• set parallel lines; accurately adjust a measuring device

پیشنهاد کاربران

بپرس