• : تعریف: someone who shares the same profession, work, or employer. • مترادف: associate, companion, compeer, comrade, confrere, coworker, friend, partner • مشابه: ally, buddy, chum, cohort, copartner, crony, mate, pal, peer, sidekick, teammate
- She was honored by her colleagues in the field with a special award.
[ترجمه گوگل] وی توسط همکارانش در این حوزه با جایزه ویژه مورد تجلیل قرار گرفت [ترجمه ترگمان] همکارانش در این زمینه با اهدای جایزه ویژه مفتخر شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor brought up the question with some of his colleagues at the seminar.
[ترجمه الینا] دکتر سوال را با تعدادی از دوستانش در سمینار مطرح کرد.
|
[ترجمه گوگل] دکتر این سوال را با تعدادی از همکارانش در سمینار مطرح کرد [ترجمه ترگمان] دکتر این سوال را با برخی از همکارانش در این سمینار مطرح کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a gabby colleague
یک همکار روده دراز
2. they accepted her as colleague
آنان او را به عنوان همکار قبول کردند.
3. The captain gave credit for the victory to his valiant colleagues.
[ترجمه فرشاد حکاک] کاپیتان این پیروزی را مرهون شجاعت و جان فشانی همکارانش میداند
|
[ترجمه گوگل]کاپیتان اعتبار این پیروزی را به همکاران شجاع خود داد [ترجمه ترگمان]سروان افتخار پیروزی را به همکارانش داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Who would have predicted that our pedestrian colleague would one day win the Nobel Prize for Medicine?
[ترجمه Marzieh S] چه کسی پیش بینی می کرد که همکار پَست ما روزی برنده جایزه نوبل پزشکی شود؟
|
[ترجمه گوگل]چه کسی پیش بینی می کرد که همکار عابر پیاده ما روزی برنده جایزه نوبل پزشکی شود؟ [ترجمه ترگمان]چه کسی پیش بینی می کرد که هم کار pedestrian روزی برنده جایزه نوبل فیزیولوژی خواهد شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We must rescue our colleagues from their wretched condition.
[ترجمه گوگل]ما باید همکارانمان را از وضعیت اسفبارشان نجات دهیم [ترجمه ترگمان]ما باید همکاران خود را از این وضع فلاکت بار نجات دهیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. John chanced upon a former colleague of his at the airport.
[ترجمه گوگل]جان به طور تصادفی به یکی از همکاران سابق خود در فرودگاه برخورد کرد [ترجمه ترگمان]جان تصادفا یکی از همکاران سابق خود را در فرودگاه دیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He has told me about the new colleague.
[ترجمه گوگل]او در مورد همکار جدید به من گفته است [ترجمه ترگمان]او درباره هم کار جدید به من گفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was accused of sexually molesting a female colleague.
[ترجمه گوگل]او متهم به آزار جنسی یک همکار زن بود [ترجمه ترگمان]او متهم به تجاوز جنسی به یک هم کار زن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She was recommended for the post by a colleague.
[ترجمه گوگل]او برای این پست توسط یک همکار توصیه شد [ترجمه ترگمان]او توسط یک هم کار به او توصیه شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The number-one rule for being a good colleague is to disengage your emotions from the working relationship.
[ترجمه گوگل]قانون شماره یک برای همکار خوب بودن این است که احساسات خود را از رابطه کاری جدا کنید [ترجمه ترگمان]قانون شماره یک برای یک هم کار خوب، رهایی از احساسات خود از رابطه کاری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]آنها او را به عنوان یک همکار بسیار ارزیابی کردند [ترجمه ترگمان]ان ها او را به عنوان یک هم کار ارزیابی کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He grimaced and looked narrowly at his colleague.
[ترجمه گوگل]اخم کرد و با دقت به همکارش نگاه کرد [ترجمه ترگمان]او شکلکی دراورد و با دقت به همکارش نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She'd been having sex with a colleague at work for years.
[ترجمه گوگل]او سال ها با همکار خود در محل کار رابطه جنسی داشت [ترجمه ترگمان]اون سال ها با یه هم کار توی کار سکس کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. A colleague made unwelcome sexual advances towards her.
[ترجمه گوگل]یکی از همکارانش نسبت به او پیشروی های جنسی ناخواسته ای انجام داد [ترجمه ترگمان]یه هم کار، یه رابطه جنسی ناخوشایند رو نسبت به اون انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The teacher made serious allegations against a colleague.
[ترجمه گوگل]معلم اتهامات جدی علیه یکی از همکاران مطرح کرد [ترجمه ترگمان]معلم ادعاهای جدی علیه یکی از همکاران خود ایراد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. He's having an affair with a colleague.
[ترجمه گوگل]او با همکارش رابطه دارد [ترجمه ترگمان]اون با یه هم کار رابطه داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. A colleague described him as well-liked and respected by all.
[ترجمه گوگل]یکی از همکاران او را محبوب و مورد احترام همه توصیف کرد [ترجمه ترگمان]یکی از همکارانش او را دوست داشت و مورد احترام همگان قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Frank was a very congenial colleague.
[ترجمه گوگل]فرانک همکار بسیار خوبی بود [ترجمه ترگمان]فرانک هم کار خیلی خوبی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• fellow worker your colleagues are the people you work with, especially in a professional job.
پیشنهاد کاربران
همکار مثال: She collaborated with her colleagues on the project. او با همکارانش در پروژه همکاری کرد. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
colleague ( n ) ( kɑliɡ ) =a person that you work with, especially in a profession or a business, e. g. a colleague of mine from work. We were friends and colleagues for more than 20 years.
همکار، شریک، هم قطار
Colleague برای همکار از یک جنس استفاده میشود یعنی هردو نفر یا خانم هستن یا آقا Co - worker برای همکار جنس مخالف استفاده میشه یعنی یک نفر خانم یا آقا Me and he are colleague Me and she are co worker
Sharik
تفاوت coworker و colleague: Today, colleague is used more often in professional contexts, sometimes referring to people who work in the same field but not for the same institution, whereas coworker tends to be used for people who share a workspace or duties.
این کلمه به معنای همکاران غیر همسطحی که در سطح بالاتر هستند می باشد ولی coworker به معنی همکارانی است که همسطح هستند
همکار تلفظ: کالیگ
همراه
an associate or coworker typically in a profession or in a civil or ecclesiastical office and often of similar rank or state : a fellow worker or professional ( ibid )
How do you want to be a colleague when you don't have a college education?Although you marry one day � I wish his colleague had a cover for your long nose � Don't talk to me anymore وقتی تحصیلات دانشگاهی نداری چطور میخوای همکارش باشی ؟ ... [مشاهده متن کامل]
هر چند که روزی با یکی ازدواج میکنی کاش همکارش هم بود یه پوششی به دماغ دراز کج شما میشد بیش از این بیهوده با من حرف نزن
همکار ، شریک Co - worker, Partner
همکار a person who works at the same place as you
هم دانشگاهی
. . . . a person who works at the same place as you workmat Co - worker